شمس ایرانی است

شکلک های محدثه

شکلک های محدثه


ادامه مطلب
تاریخ ماجرا جویی در ایران

  البته درباره تاریخ ماجراجویی در ایران بزودی می نویسم،  ولی در اینجا کمی توضیح می دهم،  که بنا به شرایط تاریخی و اجتماعی،  ماجراجویی در ایران رفته یا کشته شده است. ماجراجویی تنها به کار های خطرناک مربوط نمی شود،  ماجراجویی های ورزشی، علمی، تاریخی و غیره زیاد است،  مانند ماجرا جویی پرش فلیکس.  علتی که این متن را شروع به نوشتن کردم، همین ماجراجویی علمی پرش فیلیکس بود.  آنچه امروز از ماجراجویی ایرانیان می بینم،  حداکثر نشستن پشت کامپیوتر،  و با ترس و لرز از درست و غلط وبلاگ نویسی است،  دیگر کسی بدنبال تحقیق های میدانی گسترده و نوین نمی رود.  یاد دوستم که استاد تاریخ است افتادم،  بجای اینکه ابتدا قدرت ذات طبیعی بشر را به فرزندان خود بگوید و منتقل کند،  یا خود در فکر تحقیق و تحلیل های جدید در تخصصش باشد،  حداکثر فرزند خیلی تیز هوشش را بنزد بانوی مومنی می برد،  که برای او دعا کند،  تا در کنکور تیز هوشان قبول شود.  یا در این وبلاگ می بینم،  جوانانی که تخصص آنها تاریخ و باستان شناسی است،  هیچگونه فعالیت ماجراجویانه ندارند،  حداکثر بدون هیچ کار واقعی جهت دار،  چند پرسش در نظرات وبلاگ مطرح می کنند.  ...ادامه دارد...

   عکس پرش فیلیکس از 39000 متری زمین،  البته این پرش مخارج سنگینی داشت،  ولی یک ماجراجوی متخصص لازم بود،  تا به انجام و سرانجام برسد،  عکس شماره 5818.

شکلک های محدثه

پترس فداکار یا پترس دروغین

شکلک های محدثه


ادامه مطلب
تعریف دیگر از کشف آمریکا

   در مطلب دو عکس از پیکره سنگی پوکوتیا،  و کاسه مگافوئنته،  که در یکی دو پست قبلی نوشتم،  عزیزانی کنجکاو شدند بیشتر بدانند.  مقدار زیادی از این دست آثار باستانی،  در اختیار کشیش پدر پائلو کارلو گرسلی که از مبلغین کاتولیک ایتالیایی مقیم شهر .. اکوادور بود قرار داشت،  که اندکی بعد از مرگ این کشیش در 1982 آنها دزدیده و ناپدید شدند.  در آن زمان کسی بفکر این نبود،  که این اشیا باستانی مربوط به حدود 1500 ق.م است،  و از هندو چین و خلیج فارس به آمریکای جنوبی رفته،  و بعنوان اشیای مقدس در اختیار بومیان کوهستان های اکوادر و پرو قرار داشته است.  امروزه اهل فن گمان می کنند،  هنوز از این دست اشیای باستانی و ماقبل از تاریخ در غار های مخفی،  میان کوهستان اندیس قاره آمریکای جنوبی وجود داشته باشد، جویندگان گنج برای بدست آوردن آنها در تلاش هستند.  جوانان باهوش ایران باید نسبت به این موضوع دقت نظر داشته باشند،  زیرا بخشی از آنها تاریخ ایران هستند،  و براحتی می توانند ثابت کننده اولین کشف قاره آمریکا باشند.

   عکس آثار باستانی و زیر خاکی،  که در اختیار پدر گرسلی بود،  عکس شماره 4429 ،  شامل ورقه های متعدد مسی با نوشته هایی،  که کاملاً متفاوت از کار های تاریخی بومی است.  مجسمه های متعدد که نشان های از کار های بین النهرین باستان دارد،  کار های طلایی کنده کاری شده، بنا به گفته اشخاصی که این گنجینه را دیده بودند، این آثار خیلی زیاد بودند.

معادن طلای بلخ بامیان باستانی

 

 

 

 

 

 

 

به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
سفالگری در گیلان به همراه تصاویر

سفالگری: گفته میشود که صنعت سفالگری حدود ۱۰۰۰۰سال قبل توسط زنان اختراع شد. همان طور که در مورد سبد بافی اشاره شد انها گل را بر روی سبد مالیده در اتش می پختند و بدین ترتیب ظروف مورد نیاز خود را تهیه می کردند در برخی از سرزمین ها از جمله افریقا هنوز به شیوه دورانهای بسیار دور کار سفالگری به عهده زنان است (زنان سفالگر در دره مکزیک ٬ در میان سرخ پوستان امریکای شمالی ٬ در شمال تایلند سیام ٬ بخش هایی از افریقا شرقی و ایران هم بخشهایی مانند سیستان بلوچستان ٬کردستان وگیلان می توان یافت )

 

بقیه در ادامه مطلب......


ادامه مطلب
تیزهوشی زنان در مچ گیری

مردی با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت : "عزیزم از من خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم. ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود. این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن .ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار".

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیر طبیعی است اما به خاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.. هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب و مرتب بود. همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟

مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”

جواب زن خیلی جالب بود…

زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.

جعبه ی کفش

زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آن ها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.

 

در همه این سال ها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد، دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها ازکجا آمده؟

در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.

آشغال ها ( داستانک )

زن گفت « نگذارشون بیرون تا وقتی ماشین می آد. باز این لعنتی ها پارش می کنن و بوی گندشون کوچه رو ور می داره» مرد قبل از گره زدن پلاستیک روی آشغال ها سم ریخت و گفت « دیگه کارشون تمومه ، فردا باید جنازه هاشون رو شهر داری گوشه و کنار خیابون جمع کنه » و کیسه زباله را بیرون برد. فردا روزنامه ها تیتر زدند : «مرگ خانواده پنج نفره بر اثر مسمومیت ناشی از خوردن پس مانده های غذایی»

دیوانه ام نه احمق

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن ها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

مرد حیران مانده بود که چه کار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی. آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم.