عکس

عکس

عکس

عکس

عکس

عکس

آشنایی با قوم بلوچ و نگرش بلوچی

اقشار ، اقوام ، گروه های متعدد زبانی و فرهنگی ، اقلیت های مذهبی و غیر مذهبی ، گروه های متنوع جماعتی و …  ترکیب متنوعی از مردمان یک سرزمین راشکل می دهند . این اقوام باوجود تفاوت های متعدد با حضور در کنار یکدیگر به وحدت و یگانگی مردمان یک سرزمین را شکل می دهند درعین حال به دلیل زبان,گویش,فرهنگ و نگرش های مختلف به غنای فرهنگی آن سرزمین کمک می کنند.

بلوچ یکی از این اقوام است که علاوه بر ایران در کشورهای پاکستان و افغانستان هم مستفر هستند. بلوچ های ایرانی در استان سیستان و بلوچستان و به طور مشخص تر در بخش بلوچستان ایران زندگی می کنند و می توان گفت با وجود فرهنگ بسیار غنی نسبت به سایر اقوام ایرانی کمتر شناخته شده اند.

همسایگی با کشورهای محرومی چون افغانستان و پاکستان ، رفت و آمد سهل الوصول افغانی ها و در نتیجه قاچاق مواد مخدر و نیز اعتیاد از مشکلات جدی این منطقه محسوب می شود . بلوچ‌ها بیشتر به ارتباط درونی تمایل  دارند  خویشاوندی آنهاصرفا بر اساس «ازدواج درون قومی» انجام می‌شود.

با این وجود بلوچستان ایران مهد حضور بلوچ ها است که به همراه دیگر اقوام کشورمان هویت ایرانی را بازنمایی و معرفی می کند.

تاریخچه قوم بلوچ:

 

منابع و شواهد نشان می‌دهد که بلوچ‌ها پیش از ظهور اسلام در بلوچستان حضور نداشته‌اند. آنها تبار آریائی داشته به احتمال خیلی قوی ساکن شمال ایران – کوه‌های البرز و دریای خزر – بوده‌اند. آن‌ها سال‌ها در ارتش ایران باستان نقش داشته و سرانجام احتمالاً در زمان خسرو انوشیروان، از شمال به کوه‌های کرمان کوچانده شدند. علاوه بر این‌ها زبان، شعر، موسیقی و اعتقادات و باورهای آنان نشانگر ویژگی‌های مشترک فرهنگی این قوم با دیگر اقوام است.

"لرد کرزن" در کتاب خود آورده است: «در مورد ریشه قومی بلوچ‌ها اجماع نظر وجود ندارد. دو نظریه محور بحث‌های موجود است. نظریه ریشه ایرانی (آریائی)، نظریه ریشه عربی. در گذشته انتساب بلوچ‌ها به عرب‌ها و انتصاب به حمزه عموی پیامبر اسلام (ص) مایه غرور آن‌ها بود… اما نخبگان حاضر بلوچ این انتساب را معتبر نمی‌دانند و معتقدند که فاقد مستندات تاریخی است».

جغرافیای بلوچستان:

 

بلوچستان ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. از لحاظ طبیعی استان شامل دو قسمت جداگانه به نام‌های سیستان و بلوچستان است. «سیستان در شمال استان و نیز در شرق ایران و بلوچستان در جنوب این منطقه واقع شده است».   بلوچستان از شمال به سیستان و افغانستان، از جنوب به دریای عمان، از شرق به پاکستان و از غرب به کرمان در خراسان منتهی می‌گردد.


بلوچستان به چهار بخش تقسیم می‌شود: بخش‌های سرحد، سراوان، بمپور و مکران. ولی از نظر جغرافیای تاریخی شامل دو بخش است: 1- ناحیه شمالی (سرحد) 2- ناحیه جنوبی (مکران).  ساختار سیاسی – اجتماعی سنتی در بلوچستان متأثر از جغرافیای منطقه میان دو بخش شمالی و جنوبی متفاوت است.

بخش شمالی زندگی قبلیه ای و وابسته به گله داری دارد و در بخش جنوبی بیشتر زندگی بر پایه کشاورزی جریان دارد و زندگی قبلیه ای به قدرت بلوچستان شمال نیست.

مهم ترین شهرهای بلوچستان عبارتند از : زاهدان ، چابهار ، سراوان ، خاش ، نیک شهر و ایران شهر .

 

مذهب:

در سرزمین بلوچستان و در طوایف بلوچ  تسنن به ویژه شاخه حنفی مذهب غالب است.  البته «در بین بخش‌هایی از آن شیعه هم وجود دارد از جمله «ایل بامری» و «ایل عبداللهی» شیعه مذهبند».
شاخه‌ای از بلوچ‌ها که عمدتاً در حوزه‌های ساحلی مکران و کراچی پاکستان پراکنده‌اند (در حدود 500 تا 700 هزار نفر)، زیکری (Zikri) هستند این گروه معتقد به عیسی مسیح (ع) هستند.


«در اعتقادات و باورها و سنن مذهبی جامعه بلوچ آثار و نشانه‌های از مذاهب ابتدائی نظیر «آنیمیسم»  را نیز می‌توان دید. نمونه‌هائی از این باورها و شعائر که درواقع نمودی از تاریخی ناشناخته و نمونه قابل ملاحظه‌ای از فرهنگ‌پذیری و تاثیرگذاری محیط زیست و نحوه معیشت را نشان می‌دهند می‌توان در زندگی روزمره مردم منطقه به عیان دید».


«اعتقاد به زارها و بادها نیز یکی از ارکان اعتقادی مردم  بلوچستان را تشکیل می‌دهد بنا به اعتقادات عامه، زارها موجوداتی غیرانسانی‌اند که در جسم انسان راه یافته و با بیمار ساختن او تا حد مرگ به آزار او می‌پردازند. تنها راه نجات فرد مبتلا توسل به «بابا» یا «مامای» زار است که با تشکیل مجالس خاص و خواندن اوراد و استفاده از آلات موسیقی زار را از تن بیمار بیرون می‌کنند… اعتقادات دیگر هم‌چون اعتقاد به جن‌ها و دیوها نیز در میان عامه رواج دارد که اهمیتشان به پای زارها و بادها نمی‌رسد. بعضی از محققین نفوذ این اعتقادات در منطقه را نتیجه تجارت بردگان آفریقائی و سکونت بخشی از آن در منطقه مزبور می‌دانند بنا به اعتقادات ایشان شباهت فراوانی بین این شعائر و باورهای ابتدائی مردم آفریقا وجود دارد».
«از جمله موارد اعتقادی دیگر مردم اعتقاد به مشایخ است. قداست این شیوخ تا حدی است که مزار آن‌ها به عنوان زیارت‌گاه به شمار می‌آید».  درواقع آن‌ها مراجع تقلید بلوچند.

گردش گری و توریسم:
بلوچستان ایران به دلیل محروم بودن در عین حال ترس مردم از ناامنی ها ی مرزی آن کم تر مورد توجه گردش گران و توریست های داخلی و خارجی قرار گرفته است با این وجود جنبه هایی از گردش گری را به صورت بالقوه در بطن خود دارد . از جمله در بخش جاذبه های طبیعی ، کشور ایران با داشنن 9 ذخیره گاه زیستی ( اکوتوریسم ) مقام نهم را در جهان به خود اختصاص داده است . بالغ بر 4.9 میلیون هکتار (48 منطقه) از این ذخیره کاه ها مربوط به مناطق حقاظت شده است که 2 مورد آن در بلوچستان ایران واقع شده است به نام های "گاندو" و "خرس سیاه" .

منطقه حفاظت شده " گاندو" با وسعتی در حدود 3830 هکتار در جنوب شرقی چابهار واقع شده و به لحاظ دارا بون اکوسیستم خاص و شرایط زیستی مناسب برای تمساح ، تنها زیستگاه عمده این جانور در کشور ایران به حساب می آید .  هم چنین شرایط خاص اکوسیستم رودخانه ای این منطقه امکانات زندگی نوعی ماهی عجیب به نام " گل خور" را فراهم آورده که قادر به زیست در آب های کم عمق و بستر گلی رودخانه است .  منطقه حقاظت شده "خرس سیاه" که در ارتفاعات شمالی شهر های قصر قند و نیک شهر قرار دارد با وسعتی حدود 2400 کیلومتر مربع و با ارزش زیست محیطی بسیار بالا گونه ای منحصر به فرد از خرس سیاه را در خود جای داده است . این دو منطقه محل زندگی انواعی از حیوانات است و به دلیل جلوه های دیدنی خاصشان می توانند جاذب سیاحان و گردش گران داخلی و خارجی باشند .گل فشان ها از دیگر عوارض طبیعی دیدنی و تماشایی ناحیه هستند .


در بخش جاذبه های علمی و پژوهشی آثار تاریخی ، اماکن باستانی و موزه ها مطرحند . در منطقه بلوچستان به دلیل مرزی بودن و شرایط جنگی خاص قلعه های زیادی ساخته شده  که عمده آن ها مربوط به دوره های تاریخی ایران در قبل از اسلام است . به نظر نمی رسد که این قلعه ها امکانی از گردش گری قومی را برای بلوچ ها ایجاد  نماید .
"مقبره امام زاده سید غلام رسول" در چابهار ، "درخت کهنسال مکرزن" در نیک شهر و "قبرستان قدیمی گشت" در سراوان از جمله مناطقی هستند که صرفا جاذب گردش گران محلی منطقه بلوچستان است .
"شهر سوخته" و "شهرهای باستانی زرنج" در شهرستان زابل امکان جذب توریست را در صورت رسیدگی و ایجاد امکانات و توجه سازمان گردش گری پیدا خواهد نمود . گر چه این آثار تاریخی در بخش سیستان واقع شده و نه بلوچستان ولی وجود آن در استان سیستان و بلوچستان امکان مطرح کردن هویت بلوچی را در پی خواهد داشت .


در بخش جاذبه های ورزشی-تفریحی می توان از پتانسیل کوه های تفتان در 25 کیلومتری شهر خاش ، کوه بزمان در ایران شهر و کوه خواجه در 10 کیلومتری زابل یاد کرد که امکان کوه نوردی و ورزش های کوهستانی را در بطن خویش دارد . هم چنین به دلیل هم جواری بلوچستان با دریای عمان در نتیجه شکل گیری پدیده های طبیعی چوم سواحل ، خلیج و هورها (سواحل شنی) ، سواحل شمالی خلیج چابهار و کنارک علاوه بر کارکرد بوم شناختی ، چشم اندازهای زیبا ، قابلیت های تفریحی –گردشی یافته اند . هم چنین بندر چابهار به عنوان یک بندر دیدنی امکان ورزش هایی چون قایق سواری و اسکی روی آب را جهت توریست های بالقوه فراهم می کند .
"پارک تیسکوپان" و "باغ تاریخی تیس" به ترتیب در شمال شرقی چابهار و در دره تیس ، نیز "دره سبز رودخانه سرباز" همگی از جلوه های زیبا و طبیعی منطقه بلوچستانند که جایگاهی ویژه در توریسم حداقل توریسم داخلی فراهم می کنند .

لباس و غذا:

«شکل پوشش گروه‏های انسانی ارتباط مستقیمی با شرایط اقلیمی، فرهنگی و قومی هر منطقه دارد هم‎چنین معرف ذوق و هنر، آداب و سنت‎های جوامع بشری است. یکی از موضوعاتی که بیش‎از همه توجه انسان را در بدو ورود به سیستان و بلوچستان جذب می‎کند تنوع رنگ در پوشاک است».
لباس بلوچ‎ها طی زمان تغییراتی کرده ولی هم‎چنان نمایشگر پوشاک ویژه مردم این منطقه است. نام و مشخصات برخی البسه مرد بلوچ که به‎طور سنتی سفید رنگ است عبارتند از:
1- پاک     : عمامه‎ای گرد که بر سر می‎بندند.
2- مسر    : دستمال سر، شبیه عمامه می‏بندند.
3- کلاه سوپی    :  عرقچین است و در مسجد و عبادت برسر می‎گذارند
4- چکن‎دوز    : کلاه دست‎دوزی شده اعیانی
5- جامگ    : پیراهن مردانه‎ای است گشاد و جادار
6- لنگ    : پارچه‎ای است که به دور گردن می‎آویزند
7- گنج پراک    : زیر پیراهن
8- پاجامک    : شلوار گشاد و چین‎دار بلوچی است
9- سرین‎بند    : کمربندی است پارچه‎ای برای شلوار
10- شال    : کت پشمی که زمستان می‎پوشند
11- سواس و پوزا    : کفشی است که با برگ خرمای وحشی می‎بافند
12- دوبنده    : پاافزاری است که با پوست گاو می‎سازند
13- کوش    : کفش چرمی
14- کرو    : جوراب پشمی برای زمستان

در بلوچستان عمدتا بنا به اقلیم خاص منطقه ای غذای مخصوص به آن اقلیم طبخ می شود . برای مثال ماهی مهمترین غذای مردمان چابهار و کنارک است و انواعی از خوارک ماهی توسط آن‎ها طبخ می‎شود و یا در آن بخش‎هائی از استان که درخت نخل وجود دارد غذاهای خرمائی بیشتر مورد مصرف است و در مناطقی با ظرفیت کشاورزی و دامپروری خوراکی هایی از گندم و گوشت حیوانات به مصرف می رسد .

مکانها و بناهای تاريخی ايران : قلعه بابک خرمدین

 قلعه جمهور معروف به قلعه بابك در ارتفاعات شهرستان کلیبر و در بلندای باختری یا غرب شعبه‌ای از رود بزرگ ارس قرار دارد. كليبر خود يكی از شهرستان‌های آذربايجان شرقی است كه به علت واقع شدن در ناحيه كوهستانی و وجود درختان زياد و آب روان ناشی از چشمه‌سارهای كوهستانی، بسيار زيباست.

این دژ بر فراز قله‌ی كوهستانی، با ‌بیش از 2300 تا 2700 متر بلندا از سطح دريا واقع شده است و اطراف دژ را دره‌های ژرفی با گودی 400 تا 600 متر فرا گرفته‌ است و تنها از يك سو راهی باريك و سخت برای دسترسی به اين دژ وجود دارد.  راه كليبر به دژ با اين‌ كه از 3 كيلومتر تجاوز نمی‌کند ولی بسيار دشوار است و به هنگام گذر، بايد از گردنه‌ها و گذرهای خطرناكی عبور كرد.

راه ورود به دژ گذری است از سنگ‌های منظم طبيعی كه راه عبور فقط برای يك نفر وجود دارد. معبر در فاصله‌ی 200 متری دروازه‌ی دژ و در برابر آن قرار دارد. دو برج در طرفين دروازه قرار دارد كه جايگاه دژبانان بوده است. 
يكی از این دروازه مخروطی و ديگری گرد است و از سنگ‌های تراشيده با ملاط ساروج كه در بلندی آن‌ها، دژبانان به تمام جوانب دژ اشراف داشته‌اند.
برای ورود به کاخ دژ باید از راهی باريك که تا بیش از يكصد متر بلندی ارتفاع دارد و از صخره بايد بالا رفت. 
در چهار سوی بنا، چهار برج ديده‌بانی به صورت نيمه استوانه ساخته شده است كه جايگاه دژبانان و ديده‌بانان بوده كه هر جنبنده‌ای را تا كيلومترها از فراز دره‌ها و كوهپايه‌ها زير نظر می‌داشتند.

برای نفوذ به داخل، تنها راه ورود، دروازه اصلی است و از كوهستان امكان وارد شدن به دژ وجود ندارد.  با گذر از دروازه‌ی ورودی و پشت سر گذاشتن بارو، جهت رسيدن به دژ اصلی، بايد از گذرگاهی باريك كه حدود 100 متر فراز را به همراه دارد گذشت تا به داخل ورودی دژ رسيد.
مسيری سخت كه از يك سو به دره است با جنگل‌های تنك و ژرفايی حدود 400 متر كه به تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد. پس از صعود، برای ورود به دژ اصلی از مدخلی ديگر با پلكان‌هايی نامنظم بايد گذشت. 
بنای دژ دو طبقه و و در پاره‌ای جاها سه طبقه می‌باشد. در طرفين مدخل دو ستون مشخص است كه پس از تالار اصلی، 7 اتاق در اطراف آن قرار دارد كه به تالار مركزی راه دارند.  در قسمت شرقی دژ تاسيسات مركبی از اطاق و آب‌ انبارها ساخته شده است. محوطه‌ی داخلی آن به‌ وسيله‌ی نوعی ساروج، غير قابل نفوذ گرديده است كه به هنگام زمستان از آب و برف پر می‌شده و آب مورد نياز دژنشينان را تامين می‌كرده است.

در سمت شمال غربی دژ پله‌هايی سرتاسری وجود دارد كه اكنون ويران شده است و بخش‌هايی از آن بیرون خاك مانده است و تنها راه صعود به بخش‌های مرتفع‌تر بناست كه محوطه وسيعی است و احتمالا جايگاه سربازان بوده كه از آن‌جا به همه چيز و همه‌جا تسلط كامل داشته‌اند.
از همين‌جا بوده است كه بابك خرم‌دين آن دلاور بی‌نظير به مدت 22 سال لشكريان سه خليفه ستمگر و انسان‌كش عرب، يعنی هارون‌الرشيد، مامون و معتصم را معطل كرده و شكست داده بود.

از آثار معماری و روش قرارگیری سنگ‌ها روی هم و ملات ساروج و اندود ديوارها، از نوعی گچ و خاك، می‌توان يقين داشت كه ساختمان اين دژ در روزگار اشكانيان و يا شايد ساسانيان ساخته شده است. 
بدين ترتيب می‌توان گفت دژ جمهور از دوران قديم محكم و استوار بر بلندپايه‌ترين قله‌های آذربايجان خودنمایی می‌کرده و هنوز به عنوان جايگاه بابك خرم‌دين و يكی از اسطوره‌های استقامت و پايداری آذربایجانیان و ايرانيان برابر عرب‌ها و جزو بزرگ‌ترين نمونه‌های معماری ايران محسوب می‌شود.

بهرام چوبین، سردار ساسانی

 بهرام چوبين در شهر ری به دنيا آمده بود و از خانواده مهران بود. در دوران ساسانيان بهترين افسران ارتش امپراتوری ايران از فاميل مهران برخاسته بودند. بهرام که به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبين ( مانند چوب ) معروف شده بود.
در زمانی که از سوی شاه ايران حاکم چارك شمالغربی بود ( از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذربايگان و کردستان يک چهارم کل ايران. در آن زمان، ايران به چهار ابر استان تقسيم شده بود كه هر كدام را چارك نوشته اند ) هنگام بازديد از محل فوران نفت خام در ناحيه بادکوب ( باکو ) در ساحل جنوبی غربی دريای مازندران و آگاهی از قدرت اشتغال اين ماده، تصميم گرفت که از آن نوعی سلاح تعرضی ساخته شود و اين کار به مهندسان ارتش واگذار شد.
ظرف مدتی کوتاهتر از يک سال، پيکانی ساخته شد که بی شباهت به راکت های امروز نبود و اين پيکان حامل گوی دوکی شکل آغشته به نفت خام بود که از روی تخته ای که بر پشت قاطر قرارداشت پرتاب می شد. طرز پرتاب آن بی شباهت به کمان نبود. دستگاه از يک زه (روده) و چوب گز (نوعی درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار می كردند و دارای يک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکيل می دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند ، نفر سوم نشانه گيری می کرد و فرمانده اين آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پيکان) بود و مهمات رسانی می کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نيزه دار دفاع می کردند.

سال 588 ميلادی، ارتش ايران در جنگ با خاقان « شابه - Shabeh » در بلخ از سلاح تازه ای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در اين جنگ فرماندهی ارتش ايران را ژنرال « بهرام مهران » معروف به بهرام چوبين برعهده داشت که در تاريخ نظامی جهان از او به عنوان يک نابغه نظامی نام برده‌اند.

« هرمز » شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتی شنيد كه خاقان شمالغربی چين وارد اراضی ايران در شمال شرقی خراسان (تاجيکستان فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس شد و ژنرالهای ايران را به تشکيل جلسه ای در شهر تيسفون ( نزديک بغداد ) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خود را به اخراج او از ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند.
هرمز گفت که طبق آخرين اطلاعی که به ارتشتاران سالار ( ژنرال اول ارتش ايران ) رسيده، « خاقان شابه» دارای 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فيل جنگی است. ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبين را برای انجام اين کار خطير برگزيدند و او پذيرفت.

بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفری ايران، 12 هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله ( ميانسال ) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهن دوستی آنان قبلا به اثبات رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سوار و پياده تجربه داشتند و به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.

بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه ای که خاقان متوجه نشد. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگری داشت، هر دو روز يک بار سربازان را جمع می کرد و برای آنان از اهميت وطن دوستی و رسالتی که هر فرد در اين زمينه دارد سخن می‌گفت و آنان را اميد ايرانيان می‌خواند. مردمانی که می‌خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زيست کنند.

خاقان زمانی از اين لشکر کشی آگاه شد که بهرام چهار روز تا بلخ فاصله داشت و چون شنيد كه بهرام با كمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت.
بهرام به واحدهای آتشبار ( نفت اندازان ) توصيه کرد که حمله را با پرتاب پيکانهای شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرايش سپاهيان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظيم آن هم نباشند و به سواران کماندار ( اسب سواران ) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تير چشم فيلها را هدف قرار دهند و سپس خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد.

خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد. سپاه عظيم او متلاشی گرديد و پسر وی نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتی های تاريخ است.

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانيان به آن سوی کوههای پامير و سين کيانگ امروز بود، شنيد که در پايتخت، پسر شاه ( خسرو پرويز ) بر ضد پدرش هرمز کودتا کرده است که برق آسا خود را به تيسفون در ساحل دجله رساند.
خسرو پرويز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعيين شاه بعدی زمام امور را به دست گرفت که خسرو پرويز فراری با دريافت کمک از امپراتور روم به جنگ او آمد. قسمتی از ارتش ايران هم به پرويز پيوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سياست را بر ادامه برادرکشی و قتل ايرانی به دست ايرانی که امری ناپذيرفتنی بود ترجيح داد و به خراسان بازگشت و تا پايان عمر در همانجا باقی ماند.
- به نوشته بسياری از تاريخ نگاران، سامانيان که باعث احياء زبان فارسی و فرهنگ ايرانی شدند از نسل بهرام چوبين هستند. 

تاريخچه بهائيت و باورهای پوچ اين فرقه

سيد علی‌محمد شيرازی ( 1266 - 1236 ) يكی از شاگردان سيد كاظم رشتی موسس فرقه شيخيه بود كه پس از فوت استاد، ادعا كرد كه باب واسطه وصول به امام زمان است و بعد ادعا كرد كه خود قائم موعود است و در نهايت ادعای نبوت و ... را نمود تا اينكه در سال 1266 هجری قمری در تبريز به دار آويخته شد.

بعد از مرگ علی‌محمد باب، صبح ازل ( 1246 - 1330 ) جانشين او شد ولی به خاطر مخالفت مردم و علما او به همراه برادرش ميرزا حسينعلی معروف به بهاء‌اله به عراق تبعيد شدند و در آنجا به خاطر اختلافی كه بين دو برادر بوجود آمد، دولت عثمانی صبح ازل را به قبرس و بهاء‌اله را به عكا در فلسطين تبعيد كرد. در حالی كه هر كدام دعوی رهبری بابيه را داشتند، بهاء‌اله با ادعای اينكه من همان « من يظهره الله » مورد نظر علی‌محمد باب هستم، توانست بر برادرش فايق آيد و رهبری بابی‌ها را به دست آورد و كم‌كم فرقه بهائيت را بر روي پايه‌های آن بنا دهد و با حمايت های استعمارگران فرقه‌ای بوجود آورد.
بعد از وی نيز فرزندش افندی به سازماندهی دوباره‌ی فرقه بهائيت پرداخت و آن را به شبكه جاسوسی برای خدمت به استعمار انگليس و بعد آمريكا تبديل كرد و به شكرانه خدماتش از دولت انگلستان لقب « سِر » و نشان « نايت هود » گرفت.

واقعيت اينست كه هنوز علماي علم فرق و مذاهب و ملل و نحل نتوانسته‌اند جايگاهي برای اين فرقه در ميان مباحث اديان و مذاهب پيدا كنند. اين نه در تعريف مذهب می‌گنجد و تعريف دين بر آن شامل می‌شود و نه همچون اديان آسمانی شالوده‌ی محكمی دارد و نه همچون اديان غير آسمانی پشتوانه فكری و سازمان دينی.
به همين دليل نقد اين فرقه در قالب انتقادهای رايج در علوم مربوط به اديان و مذاهب امكان ندارد و به تعبير ديگر چون ساختار فكری و عقيدتی منسجم و مستقلی ندارد، نه قابل انتقاد است نه قابل استناد.

فرقه بهائيت در مورد مسائل اعتقادی گنگ و نامفهوم است و با اينكه آسمان و ريسمان را به هم بافته، مطلبی را ارائه نكرده كه جزو اعتقادات پيروانش به حساب آيد. برای روشن شدن مطلب به چند مورد اشاره می‌شود :

1) عدم توضيح در مورد مبدا و معاد : اين فرقه توضيحی در مورد مبدا عالم و انسان نمی‌دهد، معلوم نيست قائل به توحيد است يا ثنوي‌گرا يا همچون بوديسم منكر مبدا است يا طبيعت را پرستش می‌كند. تنها چيزی كه در تاريخ اين فرقه به چشم می‌خورد ادعای الوهيت ميرزا حسينعلی بها است، وی می‌گويد : ( خدايی هستم كه در سايه‌های ابر فرود آمدم تا جهانيان را زنده گردانم. ) و اينها تنها مطالبی است كه بهائيان در مورد خدای خود ارائه می‌دهند ولی توضيحی در كم و كيف آن ندارند.

2) عدم توضيح در مورد نبوت و امامت : بهائيان ادعا می‌كنند كه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغا گرديده و دوره رسالت محمد مصطفی (ص) سپری شده و اين دوره دوران زمامداری و جمال اقدس الهی و آيين اوست. حال سوال اينجاست كه آيا آنها به نبوت و امامت اعتقاد دارند يا نه ؟ 
آنان گاهی ميرزا حسينعلی را خداوند لم يلد ولم يولد می‌دانند و گاهی پيامبر مرسل و گاهی وی را مهدی موعود می‌شمارند و گاه جانشين باب. آنها انتظار دارند كه مسلك اسلام هم شاخه‌ای از اسلام به شمار ‌آيد و هم به ديده دين مستقل به آن نگريسته شود.

3) حج : بهائيان برای حج به خانه‌ای در شيراز می‌روند كه سيد علی محمد باب در آن متولد شده است و همچنين زيارت خانه‌ای در عراق كه تبعيد گاه حسينعلی بهاء بوده بود، حج آنان به شمار می‌رود.

4) از ديدگاه بهائيان ازدواج با زن پدر حرام است ولی با دختر و خواهر و ساير اقربا جايز است. يعنی در اين اباحه گری فقط زن پدر حرام شده و با بقيه اقربا ولو دختر و خواهر می‌توان ازدواج كرد. و در صورتی كه اين در ساير اديان الهی جايز نيست.

5) بهائيان تمام اشياء را پاك می‌دانند، كه گويا در اين مورد از مسيحيان الگو گرفته‌اند.

« همفر » جاسوس انگليسی كه در دوران قاجار در خاورميانه به جاسوسی برای انگلستان می‌پرداخته در ضمن معرفی برنامه‌های وزارت مستعمرات انگليس، برای متلاشي كردن كشورهای اسلامی و از بين بردن اتحاد اسلامی، ايجاد فرقه‌های ساختگی را مهمترين راهكار برای رسيدن به اين هدف ارزيابی می‌كند.
به همين دليل است كه انگلستان در آن دوره چندين فرقه جديد بوجود آورد كه مهمترين آنها قاديانيه در هند، وهابيت در عربستان و بهائيت در ايران بود. هر چند به هنگام ظهور باب دولت تزاری نقش حامی وی را بازی می‌كرد، ولی با انتقال قدرت به حسينعلی بهاء و تبعيد وی به عكا در فلسطين كه تحت‌الحمايه انگلستان بود، انگليس حامی جديد مسلك تازه تاسيس بهائيت شد و حسينعلی با برخورداری از حمايتهای اين دولت توانست آب رفته را به جوی باز آورد و بابيان را از نو سازماندهی كرده آن را به شبكه جاسوسی كه وظيفه‌اش انقلاب در بين مسلمانان و جمع آوری اطلاعات برای كشورهای استعماری بود، تبديل سازند.

بهائيت با حمايتهای استعماری و بخصوص انگليس و آمريكا به حيات خود ادامه می‌دهد، به همين دليل هر گاه سياستهای اين دولتها اقتضاء كند گسترش می‌يابد و گاه حمايت از آنها كم می‌شود.
فرقه‌هايی چون قاديانيه، وهابيت، بهائيت را می‌توان فرقه‌های سياسی ناميد كه با پشتوانه سياسی دولتهای استعماری جان می‌گيرند و با از دست دادن پشتوانه به لاك خود می‌خزند. اين فرقه‌ها جوانان و ديگر مردم با وعده زندگی خوب در آن سر دنيا آنها را فريب می‌دهند. آنهايی دين و دنيای خود را به بهای ناچيزی فروخته‌اند.