تاریخ و تمدن
| ||
|
بهرام چوبين در شهر ری به دنيا آمده بود و از خانواده مهران بود. در دوران ساسانيان بهترين افسران ارتش امپراتوری ايران از فاميل مهران برخاسته بودند. بهرام که به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبين ( مانند چوب ) معروف شده بود. سال 588 ميلادی، ارتش ايران در جنگ با خاقان « شابه - Shabeh » در بلخ از سلاح تازه ای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در اين جنگ فرماندهی ارتش ايران را ژنرال « بهرام مهران » معروف به بهرام چوبين برعهده داشت که در تاريخ نظامی جهان از او به عنوان يک نابغه نظامی نام بردهاند. « هرمز » شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتی شنيد كه خاقان شمالغربی چين وارد اراضی ايران در شمال شرقی خراسان (تاجيکستان فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس شد و ژنرالهای ايران را به تشکيل جلسه ای در شهر تيسفون ( نزديک بغداد ) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خود را به اخراج او از ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند. بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفری ايران، 12 هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله ( ميانسال ) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهن دوستی آنان قبلا به اثبات رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سوار و پياده تجربه داشتند و به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد. بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه ای که خاقان متوجه نشد. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگری داشت، هر دو روز يک بار سربازان را جمع می کرد و برای آنان از اهميت وطن دوستی و رسالتی که هر فرد در اين زمينه دارد سخن میگفت و آنان را اميد ايرانيان میخواند. مردمانی که میخواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زيست کنند. خاقان زمانی از اين لشکر کشی آگاه شد که بهرام چهار روز تا بلخ فاصله داشت و چون شنيد كه بهرام با كمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت. خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد. سپاه عظيم او متلاشی گرديد و پسر وی نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتی های تاريخ است. هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانيان به آن سوی کوههای پامير و سين کيانگ امروز بود، شنيد که در پايتخت، پسر شاه ( خسرو پرويز ) بر ضد پدرش هرمز کودتا کرده است که برق آسا خود را به تيسفون در ساحل دجله رساند. نظرات شما عزیزان:
|
|