تاریخ و تمدن
نام ماههای هخامنشی منشا بابلی دارند

در دهه های اخیر که ایرانشناسی در غرب دیگر رونق سابق را ندارد . در خود ایران پدیده روی آوردن خانمها به ایرانشناسی است که از این میان دکتر ژاله آموزگار و رقیه بهزادی نیاز ما را به ایرانشناسان غربی کمتر نموده اند. دنیای انترنت هم در این میان بسیاری از جوانان و نوجوانان دختر و پسر علاقمند ایرانشناسی کشور را حتی در خارج از مؤسسات دولتی و دانشگاهی به تکاپو و تلاش تهییج و تشویق نموده است. حتی نوجوانان هم غالبا با استقلال رأی و نظریات صائب به مسائل تاریخی بر خورد می کنند و به تدریج از قهرمانان سیاسی و فرهنگی به قهر جهالت گرفتار شده کشور اعاده حثیت میشود. سخن در این باب کوتاه می کنیم و بر اصل موضوع یعنی اصل بابلی گاهشماری پارسی دورا ن هخامنشیان بر میگردیم. می دانیم در میان چهار قطب فرهنگی کهن یعنی چین ، هند ، بابل و مصر، سرزمین بابل از همه اینها به سرزمین پارس نزدیکتر بوده است. نگارنده قبلاً به موضوع اصل عیلامی گاهشماری هخامنشیان نیز اندیشیده بودم ولی چون عیلام شناسی و فرهنگ لغات عیلامی نظم و نسق سازمان یافته و تدوین شده ای ندارد و نداشته است؛ موضوع را بلا تعقیب و مسکوت گذاشته بودم. اما خود عیلامیان شدیدا از بابل از این پایتخت فرهنگی دنیای باستان متأثر بوده اند و غالبا زبانهای سومری و اکدی و ارامی را به عنوان زبان مراودات اداری و درباری بکار می برده اند. گفتنی است که موضوع عیلام به ایران ربط دارد یعنی ما خود باید تدوین فرهنگنامه عیلامی همت گماریم و این هم در درجه نخست به دولتی ملی ، زمینی ، بدون تبعیض و صرفا مردمگرا نیاز دارد که امیدواریم تا این طایر قدوسی به زودی بدر مان باز آید.

به هر حال وقتی مقاله دکتر ژاله آموزگار را در باب گاه شماری در ایران باستان را از نظر گذراندم معادلهای بابلی نام ماههای پارسیان عهد هخامنشیان که مقابل هر یک از آنها آورده شده بود، فرصتی بدست داد که به تطبیق معانی لفظی این معادل ها برخیزم. معادلات سختی نبودند با فرهنگ لغات اوستایی و سانسکریت و فارسی و سومری و اکدی هم ریشه نامهای پارسی و هم معادلهای بابلی آنها معلوم و اصلیت بابلی ماههای تقویم هخامنشی روشن گردید:

۱) آدو کانیش را به معنی ماه "کندن کانال و راه آب" گرفته اند. اما نظر به معادل بابلی سومری و عیلامی آن یعنی نیسان (ماه نخستین تولیدات کشاورزی) و زیکلی (سیکله کردی، غلات) مفهوم شخم زدن و کاشتن نیز برای آن مناسب می افتد.

۲) ثورا وهره (گراز نیرومند، خنزیر)، این نام را به خطا به ماه سر سبزی نیرومند معنی نموده اند که معادل سومری و اکدی آن یعنی آیّارو (جانور نیرومند، عیلامی زرپکیم) حاوی معنی اصلی آن در ترکیب ثورا (نیرومند) و وهره (گراز) است.

۳) ثایگرسی (ماه چیدن خاروعلوفه جات)، لفظ ثایگر را به معنی سیر گرفته اند که نظر به اینکه ماه برداشتش در فارس و غالب نقاط ایران دیرتر از این است، لذا آن را باید با توجه به کلمه سانسکریتی تیگمه (گیاه) و معادل بابلی آن به همین معنی خار و علوفه در نظر گرفت؛ چه معادل سومری و اکدی آن یعنی سیمانو را هم می توان زمان درو کردن و بسته بندی خارو علوفه جات معنی نمود. مسلم به نظر می رسد در فارسی کنونی واژه سرسبز از همین ریشه ثایگر به یادگار مانده است . نام آرامی و عیلامی این ماه یعنی هدر (آدار) هم به همین معنی سر سبز است.

۴) گرماپد (آتشگیره یا علف آتشگیره ) که لابد از ترجمه ظاهر ایرانی معادل بابلی و عیلامی این ماه یعنی دئوزی (ماه خرچنگ)/دموزی در شکل ظاهری پارسی آن دمو (دما/حرارت و آتش) و زی (زا، زاینده) عاید شده است.

۵) اورنابخشی (داغ کننده= ماه رمضان اعراب و زیلتم آرامی عیلامی یعنی ماه شدت گرما) با ماه سومری آبو (داغ، گرم) مطابق است. برخی این نام را درن باجی (ماه خداوند درندگی) خوانده اند که با معادل منطقه البروجی سومریش شیر همخوانی دارد.

۶) گرماپسی (ماه فروکش کردن شدت گرما= ماه شمبلت مندائیان) یا کرباشیش (ماه الهه پاکیزگی) که معادل ماه بابلی اولولو (قابل تحمل شدن[شدت گرما] و ماه الهه شادی و خوشی= ایشتار) می باشد. کرباشیش و گربشیش را می توان علی القاعده صورتهایی از گرماپسی گرفت. معادل آرامی عیلامی بلیلیت این ماه را می توان به معنی ماه گرمای الهه شادی و خوشی (ایشتار) گرفت. این ماه به ایشتار منسوب بوده است.

۷) باگیادی (ماه بذل و بخشش) که این نام به وضوح با نام سومری تشریتو (در اصل بابلی خود یعنی ماه اغازین نیمسال دوم و ماه برابری و اشتراک مساعی و همکاری) مطابقت دارد. معادل عیلامی / آرامی آن منشرکی/ حلیمه را نیز می توان ماه بخشش مشترک و همگانی و عدالت گرفت.

۸) ورکه زنه (گزنده زهر دار) با ماه بابلی آراه سمنه ( ماه سیمانو یعنی ماه عقرب یا مار سّمی) یکی است. معادل عیلامی آرامی آن لنکلی (مرگبار) نیز گویای همین مفهوم است.

۹) آثی یادیا ( مراقبت و محترم شماری آتش) با ماه بابلی کیسیلیمو (امنیت و تدارک هیزم برای اتش) مفهوم واحدی را اراده می نماید. نام آرامی عیلامی معادل آن شبری (ماه کبریت) است.

۱۰) انامک (بالا آمدن ابرها= رهل آرامی عیلامی) با نام ماه سومری معادلش تبتو (ماه آبهای سیلابی) مناسبت و همخوانی دارد. نام آرامی عیلامی دیگر آن شرمی به معنی جاری شدن آبهای فراوان است.

۱۱) زمیمه (در خانه ماندن) با سباتو (آرامش در خانه) در معنی ماه استراحت در خانه اشتراک دارد. ماه عیلامی معادل یعنی کوتممه به آرامی به معنی ماه استراحت بسیار است.

۱۲) ویاخنه (ماه شخم زدن) با آدارو ( شیار کشیدن و شخم زدن) هم مفهوم است. نام عیلامی معادل ویاخنه یعنی اشه توک پی را می توان به آرامی عیلامی به معنی شخم زنی از برای کشاورزی گرفت.

اگر مفهوم نام ماههای عیلامی قدیم مشخص می بود (که لابد با نام ماههای بابلی و پارسی مربوط هستند) می توانستیم با اطمینان و دقت بیشتر در این باب سخن گوئیم. در عمل برعکس می توان به تعیین و محک زدن معنی نامهای عیلامی مجهول از روی معادل های پارسی و بابلی برآمد. نگارنده در این باب به استعانت از زبانهای عربی/آرامی و کردی این نامهای عیلامی را قابل تبیین با زبان آرامی دیدم که آنها را در متن فوق منظور داشتم.

جدول ۳ ـ نام ماههای سال در گاه شماری هخامنشی (پارسی باستان ) و معادل عیلامی قدیم و پارسی /عیلامی جدید و بابلی آنها بر اساس کتیبه بیستون و الواح خزانه تخت جمشید (مأخذ مرکز تقویم، وابسته به دانشگاه تهران)

 

ردیف / پارسی باستان/ عیلامی قدیم/ پارسی/عیلامی جدید بابلی

۱ /آدوکَنَیشه زیکلی / هَدُوکَنَّش / نیِسَنُّو

۲ / ثورَ واهَرَ/ثورواهر / زَرپَکیم / ثورمَر/ثورمر / اَیّارو

۳ / ثایگرَچِش هَدَر / /ساکُورَیزیش/ سیمَنُّو

۴ / /گَرمَ پَده هَلّیمِه / کَرمَبتَش / /دُوئوزو/دوموزو

۵ / دَرَن باجیش/اورناباخشی / / زیلَّتَم تُورنَبزیش/ آبو

۶ / /کارباشیَش / بِلیلیت /کَربَشیَش / اُولولو

۷ / باگیَادِش مَنشَرکی/ بَکِیَتیش /تَشریتُو

۸ / ورکَزَنه لَنکِلی / مَرکَشَنَش/ / اَرَهسَمنَه

۹ / /آثیادیه شیبَری / هَشییَتیش/ کیسیلیمُو

۱۰ / اَنامَکَه شِرمی/رهل/ هَنمَکَش / تِبِتُو

۱۱ / ثویووا/زمیمه / کوت مَه مَه سَمی یَمَش/ شَباتو

۱۲ / ویاخنَه /وییَخنَه / اَشّه توک پی میَه کَنّش / اَدّارُو

مقاله تحقیقی دکتر ژاله آموزگار را در اینجا با اصلاح اشتباهات تایپی آن از روزنامه اطلاعات نقل می نمائیم، گرچه ایشان و منابعشان محک اساسی در این باب یعنی معنی نام ماههای های بابلی را که خود از آنها یاد نموده اند؛ به عنوان محک متقابل نادیده گرفته و از ارائه نظریات صائب و دقیق در این باب دور مانده و ناچار به تکرار اقوال مستشرقین غربی قرن پیش گردیده است.

● گاه شماری در ایران باستان

دکتر ژاله آموزگار

سرزمین ایران با تمدن کهنسال خود در تاریخ دانش گاه شماری جهان جایی بسیار ارزنده دارد و تقویم کنونی ما که یکی از کم نظیرترین و دقیق ترین و احتمالاً منطقی ترین تقویم های دنیاست، راهی بس دراز پیموده تا صورت کنونی را به خود گرفته است. گاه شماری ایران در طی تاریخ خود، به دلایل عدیده، ماههای سرگردان، جشنها و نوروزهای چرخان و سالهای نامنظم کبیسه اجرا نشده، بسیار داشته است. بزرگان بسیاری، غالباً ناشناس، به جان کوشیده اند تا سرانجام این راه پرنشیب و فراز در نوردیده شود و تقویمی به صورت کنونی از گذشتگان نامدار به دست ما برسد که بتوانیم به آن بنازیم و چون میراثی گرانبها، به فرزندان خود بسپاریم. اما تنها سرزمین ما نبوده است که برای یافتن راهی درست، برای سنجش زمان، از سنگلاخ ها گذشته است. این مسئله از دیرباز و از هزاره های پیشین ذهن انسانها را به خود مشغول کرده است.

بشر نخست شب و ماه را ملاک قرار داده است و شاید دلیل آن این باشد که غالباً ماه را نماد جامعه شبانی و خورشید را نماد جامعه کشاورزی می دانند و جامعه شبانی، در بسیاری از فرهنگها، بر جامعه کشاورزی تقدم داشته است. از سوی دیگر، دسترسی به تغییرات ماه، برای سنجش زمان آسان و عملی بوده است. هر کسی می توانسته با چشم خود تغییرات ماه را در شب ها ببیند و با ماه از هلال یا غُرّه تا بدر و از بدر تا ناپدید شدن ماه یا سَلخ پیش برود.اما دگرگونی های خورشید و آگاهی از تغییرات زمانی آن می توانست فقط در انحصار گروهی ویژه باشد.

در گاه شماری ماهی (یا قمری، آغاز و پایان هر شبانه روزی نیمه شب بود؛ بابلی ها یک شب و یک روز کامل را به عنوان روز کامل حساب می کردند و در میان اقوام آریایی اصل واحد زمان برای حساب مدت کوتاه، شب بود. در حالی که در گاه شماری کاملاً خورشیدی، رسیدن مرکز قرص خورشید به محاذات نصف النهار، آغاز و پایان محسوب می شد.

در سرزمین ما هم گاه شماری نخست برمبنای ماه بود، همچون هند و همچون بین النهرینی که میراث فرهنگ غنی سومری و سپس بابلی را با خود دارد. جای پای این موضوع را در اوستای کهن نیز می بینیم. در حدود پنج قرن پیش از میلاد، گاه شماری برمبنای ماه با گاه شماری خورشیدی که احتمالاً رهاوردی از مصر بود، درآمیخت.

برای دوره هخامنشی، هرودت (کتاب سوم، ۹۰) اشاراتی به سال ۳۶۰ روزه دارد. او از ۳۶۰ اسب سفید داریوش سخن می گوید که به ازای هر روز از سال خراج می گرفت. پلوتارک نیز روایتی (احتمالاً نادرست) را نقل می کند که اردشیر دوم ۳۶۰ زن به شمارش ۳۶۰ روز سال داشت.

پس این دوره، دوره دوازده ماهِ سی روزه است که نیاز به اجرای کبیسه دارد تا با سال خورشیدی همسانی یابد؛ از این روی هر شش سال یک بار ماهی اضافه بر ماه های دوازده گانه به عنوان ماه سیزدهم بر سال افزوده می شد.

نام ماه های دوازده گانه تقویم دوره هخامنشی را برمبنای سنگ نوشته های هخامنشی و به خصوص سنگ نوشته بیستون می توان مورد بحث قرار داد. نام نه ماه از این ماهها مستقیماً در این کتیبه ها ذکر شده است و بازسازی نام سه ماهی که در روایت فارسی باستان نیست، از روی متن های ایلامی و بابلی امکان پذیر هست. ترتیب این ماهها چنین است:

ماه اول Adu Kanaisa نامیده می شود که مطابق با ماه فروردین زردشتی و Nisann بابلی است. این واژه را ترکیبی از adu به معنی <راه آب> و kan در مفهوم <کندن> می گیرند. این مفهوم نشان دهنده از سرگیری فعالیتهای کشاورزی در آغاز بهار است. احتمالاً این فعالیتها از ماه پیش یعنی آخرین ماه سال آغاز می شود؛ چون مفهوم نام ماه دوازدهم نیز با این معنی هماهنگی دارد.

ماه دوم در کتیبه های هخامنشی suravahara نامیده می شود. که همزمان اردیبهشت ماه است و در بابلی Ayyaru نامیده می شود. ارتباط نام فارسی باستان این ماه با واژه Vahara، که نیای واژه <بهار> است، کاملاً روشن است. بخش اول آن می تواند هم به معنی <جشن و سور> باشد و هم به معنی <نیرومند>. پس مفهوم نام این ماه هخامنشی می تواند <بهار کامل>، <اوج بهار> یا <بهار نیرومند> معنی دهد که خود حاکی از اوج گیری گرماست.

ماه سوم که در کتیبه های هخامنشی thaigarci نام دارد، برابر با ماه خرداد است و در بابلی Simmannu نامیده می شود. یافتن مفهوم قابل قبولی برای نام این ماه کارآسانی نیست. برخی آن را ترکیبی از واژه thaigar به معنی <سیر> و ci به معنی چیدن می دانند.

ماه چهارم garmapada نامیده می شد که همزمان با تیر ماه است و در بابلی Dumuzu نامیده می شود. در نام این ماه ترکیبی از garma به معنی <گرما> و Pada به معنی <زمان> را می توان دید.

نام ماه پنجم که همزمان مرداد ماه است، در کتیبه های هخامنشی نیامده است و از روی متنهای ایلامی به صورت urnbaxsi یا Drnabaji بازسازی می شود. این ماه در بابلی Abu نامیده می شود. در بخش دوم ترکیب نخستین (urnabaxsi) واژه baxsi را می توان به معنی بخشیدن و در قسمت دوم ترکیب دوم (Drnabaji) واژه baji را می توان به معنی <باج و خراج> گرفت و برای قسمت اول هر دو ترکیب مفهوم قابل قبولی نمی توان عرضه کرد.

نام ماه ششم که برابر شهریور ماه است، در کتیبه ها ذکر نشده است. نام بابلی آن Ululu است. از روی متون ایلامی به صورت Garmabaxsi یا Xaropasiya بازسازی می شود. در بخش اول ترکیب دوم می توان واژه Xara<خار> را دید با واژه Pasiya به معنی به هم بستن. یعنی ماهی که در آن خار را دسته می کنند. این مفهوم چندان منطقی به نظر نمی رسد. در ترکیب اول نیز Garma<گرما> و baxsi<بخشیدن> مشخص است، ولی مفهوم این ترکیب نیز با زمان ماه هم آهنگی چندانی ندارد.

نام ماه هفتم Bagayadi نام بابلی آن Tasritu است، بسیار مورد توجه و بحث پژوهشگران قرار گرفته است. آن را ترکیبی از واژه baga به معنی <خدا> و yadi به معنی <به جای آوردن آیین نیایش خدایان> دانسته اند و نشانه ای از راهیابی عنصر دینی در گاه شماری هخامنشی. این ماه برابر ماه مهر است و این سؤال پیش می آید که: آیا منظور از baga ایزدمهر است؟ این احتمال نیز داده می شود که این ماه صرفاً ماه تقسیم هدایا و شیرینی ها بوده و بازمانده ای از جشن پارسی z bayya را شاید بتوان در آن دید. ضمناً baga را به عنوان نیای واژه <باغ> که مفهوم <سهم> و <بخشی از زمین> را دارد، نمی توان از نظر دور داشت.> قرائنی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه آغاز سال در اعتدال پاییزی، یعنی در آغاز این ماه قرار داشت. جشن معروف مهرگان نیز در این ماه اجرا می شد.

نام ماه هشتم که برابر ماه آبان است، در کتیبه های هخامنشی وجود داشته است ولی در اثر مرور زمان پاک شده. نام بابلی این ماه Arahsamna است. بازسازی نام این ماه در فارسی باستان به صورت Vrkazana یا Vrkajana است که واژه اول آن Vrka به معنی <گرگ> و واژه دوم آن اگر Zana خوانده شود، یعنی ماهی که در آن گرگ زاییده می شود و اگر Jana گرفته شود، یعنی ماهی که در آن گرگ شکار می شود.

ماه نهم Aciyadiya نام دارد که برابر ماه آذر است و نام بابلی آن Kislimu است. مفهوم آتش را در نام این ماه می توان دید: Aci در فارسی باستان نیای واژه آذر است. (واژه آتش، واژه ای قرضی از صورت اوستایی آن است.) جزء دوم Yadiya معنی نیایش و ستایش را می دهد پس این ماهی است که در آن آتش نیایش می شود. این مورد از موارد نادری است که نشانه ای از خدایان مزدیسنی و آیینهای مربوط به آنها را در این گاه شماری می توان دید

ماه دهم که برابر ماه دی است، در فارسی باستان Anamaka نامیده می شود و نام بابلی این ماه Tebetu است. مفهوم نام این ماه می توان <ماه بی نام> باشد. این معنی بحثهایی را پیش آورده است. شاید بتوان در آن نشانه ای از فرهنگی بسیار کهن دید؛ دورانی که ماه زمستان چون با هیچ فعالیت انسانی تطابق نداشت، بی نام بود. برخی تصور می کنند که در این نام اشاره به ایزدی اسرارآمیز است. همچنین در مورد اطلاق آن به اهوره مزدا، یا میتره نظریات تردیدآمیزی را اظهار کرده اند. این نام در سنسکریت برای نامیدن ماه اضافی به کار می رود و در زیر اشاره می کنیم که نام دی در گاه شماری زردشتی از واژه اوستایی daovah می آید که صفت دادار اهوره مزداست.

نام ماه یازدهم که برابر ماه بهمن است، در نوشته های فارسی باستان نیامده است. شکل ایلامی آن نیز به صورتی است که مشکل بتوان از آن به نتیجه قابل قبولی رسید. شاید بتوان آن را Zamima خواند، هم خانواده با واژه zam که به معنی زمستان و فصل سرد است که بیشتر دور از ذهن است. نام بابلی این ماه sabatu است.

سرانجام ماه دوازدهم که Viyaxna یا (vayaxvna) Viyaxana نام دارد که در آن به آسانی نشانه ای از <کندن> و شخم زدن را می توان دید و با ماه اول سال نوعی هماهنگی دارد و نشان دهنده آغاز فعالیتهای کشاورزی است. حتی نشانه هایی از این هست که در دورانی آغاز سال در این ماه قرار داشته است. نام بابلی این ماه Addaru ا ست.

همان طور که مشاهده شد، نام ماهها بیشتر با مسائل کشاورزی ارتباط دارد. ترکیب روزها در گاه شماری هخامنشی با عدد مشخص می شد، مثلاً: <از ماه ویَخنَه چهار روز سپری شده بود. پنج روز از ماه گر مه پَده گذشته بود> و غیره.

در مورد زمان و نحوه برقراری گاه شماری زردشتی نظریات متفاوت است. برخی بر این عقیده اند که پارسیان در مرحله ای شاید در دوره اردشیر دوم که با مناسک دینی جدیدی روبرو هستیم، برای درست کردن سالنمایی جدا از این سالنما، برای استفاده در سراسر مجامع دینی پیشگام شدند و احتمالاً دین مردان برجسته همه ایالتها فراخوانده شدند تا پیرامون این اقدام مهم به مشورت بپردازند و سالنمای زردشتی به ابتکار پارسیان احتمالاً در اواخر دوره هخامنشی به وجود آمد.

این نظریه مورد قبول گروهی دیگر از دانشمندان قرار نمی گیرد و چنین استدلال می کنند که اگر این تقویم در این دوره وارد شده باشد، می بایست نام ماهها به فارسی باستان ترجمه شود. در حالی که نامهای شهریور و مهر صورت فارسی باستان ندارند و برخی از نامهای ماهها صرفاً زردشتی هستند؛ مانند فروردین و اردیبهشت و بهمن. تنها زبانی که در این میان می تواند نقش میانجی داشته باشد، زبان پارتی است. پس احتمالاً این تقویم و نامهای اوستایی ماهها، نخست در ایران شرقی مورد قبول قرار گرفت و اجرا می شد، سپس در دوره اشکانیان و به خصوص در عهدی که پس از دگرگونیهای فرهنگی دوره سلوکیان گرایش بیشتری به فرهنگ ایرانی پیدا شد، احتمالاً در حدود قرن اول میلادی، در ایران غربی نفوذ کرد.

 

در این گاه شماری زردشتی سال دوازده ماه دارد که هرکدام به نام ایزد یا امشاسپندی نامیده می شود. این نامها هنوز پس از گذشت سالیان، برتارک ماههای ما می درخشند. نام هر شش امشاسپند (بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمد، خرداد و امرداد) در این فهرست جای دارد. این ماهها سی روزه هستند. پنج روز باقیمانده از ۳۶۵ روز به نام پنج روز <بهیزک> یا <اندرگاه> یا <پنجه دزدیده> (خمسه مسترقه) یا تروفته (پهلوی : truftag<دزدیده>) به پایان ماه دوازدهم، افزوده می شدند. متون اوستایی کهن و متأخر، تقسیمات سال را به این صورت منظم، گزارش نمی کنند، حتی نام نوروز نیز در هیچ بخش اوستا نیامده است؛ اما نام روزها و ماهها که بر روی آثار بازمانده از دوره اشکانی و به خصوص در سفالینه های نسا دیده می شود، تطابق کامل با تقویمی دارد که در زیر توضیح داده می شود: نام دوازده ماه در بندهشن آمده است.

برخی از پژوهشگران عقیده دارند که ترتیب نام گذاری ماهها در تقویم زردشتی از فلسفه خاصی پیروی می کند. سال با ماه فروردین آغاز می شود که به <فروهر>ها یا <فروشی>ها اختصاص دارد. فروهرها، همزادان آن جهانی آدمیان هستند که پیش از آفرینش مادی مردمان در آن جهان به وجود می آیند و پس از مرگ مردمان نیز همچنان در دنیای دیگر جاودانه زندگی می کنند و از کیفرها و مجازاتهایی که روانها متحمل می شوند، به دورند و حالت جنگجویانه دارند و اهوره مزدا را در نبرد او با اهریمن و دیوان یاری می دهند. واژه فروشی در اوستا مؤنث است.

در دوران باستان عقیده عمومی بر این بود که فقط پهلوانان دارای فروهر هستند؛ ولی بعدها باورهای مردم این موهبت را شامل همه مردمان کرد. به اعتقاد ایرانیان باستان فروهرها، در ماه فروردین به زمین باز می گردند و هر یک به خانه خود فرود می آیند، ده روزی، (پنج روز پیش از پایان سال یعنی در آخرین گاهنبار و پنج روز بعد از شروع سال نو) و به روایتی تا روز فروهر ماه فروردین (یعنی روز نوزدهم ماه) در روی زمین به سر می برند. آنها از دیدن پاکیزگی و درخشندگی خانه بازماندگان خود دلخوش می شوند و برای شادکامی و برکت خاندان دعا می کنند.

برای آمدن آنها به روی زمین و برای اینکه راه را به فروهرها بهتر بنمایانند، رسم بر این بود که در شبهای آخر سال، و احتمالاً در آغاز پنج روزِ آخرین گاهنبار و در شب نوروز بزرگ، مراسم آتش افروزی بر بامها انجام می دادند که هم راهگشای فروهرها باشد و هم به دور و نزدیک آگاهی دهند که سال نو می آید. و احتمالاً بازگشت فروهرها در پایان اقامتشان در زمین به بدرقه ای باشکوه نیاز دارد که همه خانه ها را ترک می کنند و در دامن دشت و صحرا با آنان بدرود می کنند.

اردیبهشت Ardavahista / Asavahista اوستایی، نام یکی از امشاسپندان است که موکل بر آتش است و زمان این ماه هنگامی است که گرمای تابستان در فلات فارس رفته رفته احساس می شود.

جشن <بهار بوده> که همزمان با نخستین گاهنبار <مَدیوزرم> و در اسطوره زندگی زردشت به وضوح به آن اشاره می شود، در این ماه قرار دارد. یکی از وظایف اردیبهشت امشاسپند نظارت بر نظم های زندگی است. به خصوص کوشش او بر این است که گیاهان نیز به سامان برویند و رشد کنند، این ماه اوج رویش گیاهان است.

خرداد Haurvatat) در اوستا) و امرداد Amartata) در اوستا) دو امشاسپند مؤنثی هستند که موکل برگیاه و آب و تندرستی اند و بانوانه بر مسائل مربوط به خوراک که بنیان آن برکشاورزی است، نظارت دارند. این دو ماه سوم و پنجم در دو طرف ماهی هستند که در تقویم کنونی ما تحت تأثیر فرهنگ ایران غربی تیر نامیده می شود. واژه تیر را هم می توان از tirya به معنی <سریع> گرفت و یا از tigra به معنی <تیر> این نام به جای تیشتر tistrya) در اوستا) آمده است که ایزد باران است و شاید اعلام کننده بارانهای تند و متناوبی که پس از گرمای شدید، انتظار آن را می توان داشت. نقش باران در کشاورزی و نقش کشاورزی که در خوراک و وظیفه این دو امشاسپند مؤنث خرداد و امرداد در مورد تأمین غذا، در نحوه قرار گرفتن نام این ماهها قابل توجه است.

ماه شهریور ra Vairya) تXsaدر اوستا) نام امشاسپندی است که موکل بر فرمانروایی خوب است و بر کانیها نظارت دارد و به عبارت دیگر سرور دارایی و ثروت است. ماه شهریور ماهی است که محصول برداشت می شود، تلاشها به بار می نشیند و دارایی به خانه می آید.

ماه هفتم، ماه مهر یا ماه میتره در اعتدال پاییزی به جای اعتدال بهاری قرار داشت و جشن مهرگان که در این ماه قرار دارد، همسان جشن نوروز بود. دراین ماه پاشیدن بذر انجام می شد و اهمیت آن همسان آغاز بهار بوده که زایش است و نوزایی.

ماه هشتم ماه آبان ماهی است که در سرزمین پارس انتظار بارش باران می رفت. این ماه به آبها و به بانوی آب (اناهیتا) تعلق دارد. همچنان که <آبان یشت> اوستا نیز مختص این ایزد بانوست.

ماه نهم ماه آذر است در مفهوم آتش، این ماه زمینه را برای ماه سخت و سردی فراهم می کند. در این ماه سرما فرا رسیده، ولی سخت تر از آن در راه است. از این رو در این ماه جشنهای متعدد مربوط به آتش برگزار می شد. جشنی به نام <آذر جشن> روز نهم آذر(آذر روز از آذرماه) مرسوم بوده است. بیرونی از جشن دیگری که در ماه آذر برگزار می شد، سخن می گوید. جشن های دیگر نیز منسوب به ماه آذر در آثار بیرونی آمده است.

ماه دهم یا ماه دی از day به معنی آفریدن، صفت اهوره مزداست، این ماه که سخت ترین ماه سال به شمار می آمده است، برای تبرک باید لقب اهوره مزدا را داشته باشد تا مردمان در برابر دیو سرما نیرومندتر و مقاوم تر از همیشه باشند و به عبارت دیگر قداست نام از آفات جلوگیری کند. احتمال می دهند که در دورانی سال با این ماه شروع می شد؛ زیرا در پایان ماه آذر و آغاز ماه دی، شب، درازترین زمان خود را می گذراند و بعد، از فردا خورشید نیرو می گیرد و رشد می کند و این پیروزی روشنی بر تاریکی است.

ماه یازدهم یا بهمن Vohu manah) در اوستا) به معنی اندیشه نیک، نام نخستین امشاسپند مقرب درگاه اهوره مزداست که در دنیای اهورایی در دست راست اهوره مزدا قرار دارد و شاید بدین مناسبت است که در این گاه شماری نیز بلافاصله پس از ماه دی قرار دارد.

ماه دوازدهم یا ماه اسفند، ماه سپندارمذ( Spanta Armaiti در اوستا) است، امشاسپند و ایزد بانوی نگاهبان زمین. در این ماه، زمین پس از تاراج زمستان کم کم گرم می شود و جان می گیرد و برای دانه های غله و بذرهای پاشیده که در آغوش دارد، زمینه رشد فراهم می کند و بدین سان سال کهن تمام می شود و سال نو از راه می رسد.

□□□

ترتیب روزها نیز در تقویم زردشتی با مسائل آیینی و با خدایان زردشتی ارتباط مستقیم دارد. هر روز ماه به نام ایزدی یا امشاسپندی تبرک می شود. هفته به صورتی که متداول تقویم امروز ماست، در تقویم زردشتی وجود نداشت. هفته با نام های امروزی آن، زیربنای بابلی دارد؛ ولی سی روز ماه زردشتی به گونه ای به چهار بخش تقسیم می گردد: دو هفت روز و دو هشت روز، که بر سر هر کدام از این چهار بخش، نام اهوره مزدا یا صفت و لقب او <دی> دیده می شود و برای اینکه روزهای <دی> با هم اشتباه نشوند، آنها را با نام روز بعد مشخص می کنند. در نام گذاری روزهای ماه نیز فلسفه و ترتیب خاصی دیده می شود:

بخش اول که هفت روز است، در راس آن نام اهوره مزدا و به دنبال آن نام شش امشاسپند می آید؛ به این ترتیب: ۱ اهوره مزدا، ۲ بهمن، ۳ اردیبهشت، ۴ شهریور، ۵ اسفند، ۶ خرداد ، ۷ امرداد.

بخش دوم نیز هفت روز است. لقب اهوره مزدا در راس آن قرار دارد و نام خدایانی که به دنبال می آیند، پدیده های طبیعت را نشان می دهند؛ به این ترتیب:

۸ دی به آذر، ۹ آذر، ۱۰ آبان، ۱۱ خور(خورشید)، ۱۲ ماه ۱۳، تیر(موکل بر باران) ۱۴ گوش(ایزد موکل بر چهارپایان و حافظ روان گاو نخستین).

بخش سوم که هشت روز را دربرمی گیرد، با نام <دی> شروع می شود و بلافاصله پس از آن نام <مهر> می آید، در حقیقت همچون تقسیم بندی ماههای سال که نیمه دوم سال به مهر سپرده می شود، گویی بر نیمه دوم روزهای ماه نیز مهر سروری دارد. ایزدانی که به دنبال می آیند، با مهر مرتبط هستند: ۱۵ دی به مهر، ۱۶ مهر، ۱۷ سروش(ایزد فرمانبرداری که همکار مهر در سر پل چینوَد است)، ۱۸ رش (ایزد دادگری و خدای ترازودار که ثوابها و گناهها را همراه مهر و سروش در سر پل چینوَد می سنجد)، ۱۹ فروردین(که با فروهرها و روح درگذشتگان ارتباط دارد)، ۲۰ بهرام / ورهرام(ایزد نبرد و پیروزی که روان را در گذر به جهان دیگر یاری می کند)، ۲۱ رام (ایزد آرامش بخش)، ۲۲ باد (با ایزد وای ارتباط دارد) و این سه ایزد اخیر همکاران هم به شمار می آِیند.

بخش چهارم که هشت روز دارد و نام دی بر تارک آن است، بیشتر به ایزد بانوان اختصاص دارد: ۲۳ دی به دین، ۲۴ دین (ایدز بانوی موکل بر بینش درونی و انتخاب درست دین، ایزدی که روان درستکار را در پل چینود همراهی می کند) ۲۵ اَر د/ اَشی(ایزد بانوی دارایی و خوشبختی و برکت)، ۲۶ اشتاد (جفت آسمان در زمین و ایزد بانوی راستی و عدالت) ۲۷ آسمان، ۲۸ زامیاد (گونه ای از سپندارمد و ایزدبانوی زمین) ۲۹ مارسپند/ منثره سپند (ایزد موکل بر گفتار مقدس)، ۳۰ انارام / انَغرام ( ایزد موکل بر روشنایی های بی پایان).

پنج روز باقیمانده از ۳۶۵ روز خورشیدی که <پنجه دزدیده ) یا <بهیزک> است به نام پنج بخش از نخستین سرودهای گاهانی نام گذاری شده اند: اهنودگاه( ( ahunawad، اوشتودگاه ( ( ustawad ، سپندمدگاه ( ( Spandomad، و هو شهر/ و هو خشثرگاه( ( Vohusahr، و هشتوئیشت گاه( ( Vahistoistاین روزها، روزهای پایانی سال هستند که ششمین گاهنبار را نیز شامل می شوند.

نقصان شش ساعت و در واقع پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۵۱/۴۵ ثانیه نسبت به سال شمسی حقیقی، یک روز در چهار سال می شد که در صد و بیست سال به یک ماه بالغ می گشت. آن وقت یک ماه به به صورت ماه سیزدهم بر سال می افزودند و آن ماه اضافی در زمان اجرای اولین کبیسه به نام ماه اول سال می خواندند و در واقع ماه اول را تکرار می کردند، یک فروردین در پایان سال و یکی دیگر به دنبال آن، در آغاز سال. پس از آن تا صد و بیست سال سال دیگر، باز بدون کبیسه، با سال ناقص مدارا می کردند و در پایان این دوره صد و بیست سال، دیگر بار یک ماه، برسال می افزودند و این بار اردیبهشت را مکرر می ساختند و هکذا. سالی که در آن کبیسه انجام می گرفت، <سال بهیزک> خوانده می شد و سال مبارکی به شمار می آمد، مالیاتها بخشوده می شد و جشنهای خاصی برپا می گردید.

بعد از اسلام، ایرانیان گاه شماری ایرانی را در میان خود نگاه داشته بودند و به جز ماه روزه و حج، در سایر موارد از تقویم ایرانی استفاده می کردند و جشنهای خود را نیز بر منوال سابق برپا می داشتند. البته بودند ایرانیانی همچون غزالی که مخالف برپا داشتن مراسم ایرانی و به خصوص نوروز بودند؛ ولی شعوبیه به خصوص براجرای مراسم نوروز اصرار داشتند و برگزاری دو جشن بزرگ ایرانی یعنی نوروز و مهرگان را به بزرگان دین نسبت دادند.

در اواخر دوره ساسانی، به دلیل نابسامانی های حکومتی، کبیسه ای که می بایست اجرا شود، انجام نگرفت و بعد از اسلام نیز این عمل مورد اهمال قرار گرفت ظاهراً این <اندرگاه> در آخر آبان می بایست انجام گیرد و نشده بود. در ضمن اعمال ماههای قمری، در تشکیلات اداری، اشکالات فراوانی از لحاظ اخذ مالیات پیش آورد. چون مردم در مهرگان و نوروز مالیات یا خراج می پرداختند و گردان بودن این روزها همه نظم ها را به هم زده بود؛ لذا در همان آغاز، بیشتر برای نفع دستگاه خلافت، تغییراتی در این مسیر صورت گرفت.

در زمان هارون الرشید، یحیی برمکی به شکایت دهقان ها در مورد اشکالاتی که عدم اجرای کبیسه ایجاد کرده بود و دست تنگی آنان در موقع پرداخت مالیات، رسیدگی کرد و نوروز را عقب تر برد. المعتضدبالله، در سال ۲۸۲ هجری قمری باز در راستانی منافع حکومتی، دستور به اجرای کبیسه داد، برای اینکه موقع پرداخت خراج را در سال با برداشت محصول و فعالیت های کشاورزی دهقانان یکسان کند و امرا مکرر در این زمینه تغییراتی دادند.

ولی بهترین و رایج ترین اصلاحی که در زمینه گاه شماری در ایران، بعد از اسلام به عمل آمد، همان ایجاد <تاریخ جلالی> یا <ملکی> بودکه در دوره ملکشاه سلجوقی در سال ۴۷۱ هجری قمری صورت گرفت. اعتدال ربیعی در این سال در فروردین ماه بود. از این موقعیت استفاده شد و اول سال در اول برج حمل (یعنی روز اول بهار) قرار گرفت و نوروز که تا آن زمان حتی در سال شمسی هم سیار بود، ثابت شد و به <نوروز سلطانی> معروف گشت.

برای ثابت نگاه داشتن در سال شمسی، کبیسه بسیار دقیقی را برقرار کردند؛ بدین سان که ساعتهای باقی مانده را هر چهار سال یک بار، به صورت یک روز بر سال افزودند و درنتیجه روزهای سال ثابت شد؛ اما در میان جوامع سنتی زردشتی، تقویم قدیم به جای خود باقی ماند و مدتها، غالباً از دو نوع گاهء شماری سخن گفته می شد: یکی به نام <تقویم جلالی> و یکی به نام <قدیم>؛ مثلاً می گفتند فروردین جلالی، آذر ماه قدیم!

تاریخ هجری شمسی با ماههای برجی: (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت) از اوایل سال ۱۳۲۹ ق، به طور رسمی در ایران اعمال شد. نام این بروج در متون پهلوی به ترتیب به این صورت آمده است: Warrag (بره)، gaw (گاو)، dophikar(دو پیکر)، karzagn(خرچنگ)، sagr(شیر)، hosag (خوشه)، tarazug (ترازو)، gazdum (گژدم)، nemasp (نیماسب)، wahig (بزغاله)، dalo(دلو)، mahig (ماهی)، ده ماده سوم قانون محاسبات عمومی در مجلس دوم، در تاریخ بیست صفر ۱۳۲۹ چنین نوشته شده است: <مقیاس زمان، بعد از این در محاسبات دولتی سالهای شمسی و ماههای شمسی (بروج) خواهد بود>. از یازده فروردین ۱۳۰۴ هجری شمسی (مطابق با ۱۳۴۳ هجری قمری) سال ایرانی باماههای فعلی برپایه ماههای کهن ایرانی اعلام شد.

روزها هم تقسیماتی داشته اند. شبانه روز به پنج گاه یا زمان تقسیم می شد:

۱) هاون گاه (Hawan) که زمان آن از برآمدن خورشید است تا نیمروز.

۲)رَبیهون گاه (rapihwin) که زمان آن از نیمروز است تا پاسی پس از ظهر (حدود سه ساعت).

۳)اُزِیرین گاه (uzerin) که از بعد از ظهر است تا غروب آفتاب.

۴) آبسرو سریم/ او پَسر و ثریم گاه (Ebsrusrim)، از زمانی که نخستین ستاره در آسمان ظاهر می گردد، تا نیمه شب.

۵) او شهین گاه (usahin) از نیمه شب تا زمانی که ستاره ناپدید گردد.

بر هر کدام از این گاهها سروری موکل است و نیایشهای پنج گانه شبانه روز اختصاص به این گاهها دارد که ضمن آن ایزدان موکل براین گاهها نیایش می شوند. در طول زمستان به دلیل کوتاهی روزها، گاهِ رپیهوین، یعنی دومین گاه از پنج گاه حذف می گردد و نیایش آن صورت نمی گیرد.

تقسیمات فصلی در گاه شماری باستانی ایران به صورت کنونی نبود، با اینکه نام چهار فصل در فرهنگ واژگان زبانهای کهن ایرانی موجود است: بهار (Wahar)، تابستان/ هامین (hamin)، پاییز (z (pade، زمستان؛ (Zamestan) ولی داشتن فصول چهارگانه سه ماهه در سال، سنتی بالنسبه جدید است. اگرچه در بندهشن بدان اشاره شده است.

به جز تقسیمات گاهنباری که سال را به بخشهای نامتساوی بخش می کند، از زمستانی، ده ماهه و تابستانی دو ماهه در اوستا سخن به میان آمده است، با تأکید بر اینکه در آن دو ماه نیز هوا بسیار سرد است. شاید این تقسیم بندی، بازمانده سنتی قدیمی تر از سنت اوستایی است. اشاره ای به تقسیم سال به دو بخش شش ماهه نیز هست.

در متنهای پهلوی سخن از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه پیش می آید. در این تقسیم بندی زمستان از نخستین روز آبان شروع می شد و تا نخستین روز سال که دیو سرما مغلوب گرمای تابستان شود، ادامه می یافت.

در کنار این تقسیم بندی های فصلی، تقسیم بندی آیینی و معروف دیگری نیز وجود داشت که احتمالاً زیربنای پیش زردشتی داشته و سپس با اعتقادات و آیینهای زردشتی و به خصوص با اسطوره آفرینش در ایران باستان پیوند خورده است. بنابراین تقسیم بندی، سال به شش بخش نابرابر تقسیم می شود که سالگرد آفرینش شش پیش نمونه دنیای گیتیی: آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان توسط اهوره مزداست. این سالگردهای شش گانه معمولاً به صورت جشنهای پنج روزه اجرا می شده و <گاهانبار> یا <گهنبار> نامیده می شود.

نخستین گاهانبار، سالگرد آفرینش آسمان است و از ۱۱ تا ۱۵ اردیبهشت اجرا می گردد و میدیوزرم( ( Mdy zarm نام دارد، به معنی <میانه بهار>.

دومین گاهنبار، سالگرد آفرینش آب است و میدیوشم( ( Mdyam نام دارد و به معنی <نیمه تابستان>، زمان آن از ۱۱ تا ۱۵ تیرماه و برابر با انقلاب تابستانی است.

سومین گاهانبار سالگرد آفرینش زمین است و پدیشهه،( ( Padihah نام دارد به معنی <دانه آور> زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ شهریور است، همزمان با انقلاب پاییزی است و فصل گردآوری غله است.

چهارمین گاهانبار سالگرد آفرینش گیاه است و ایاسریم( ( Aysrm نام دارد به معنی <برگشت>، زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ مهر است. چوپان با گله برمی گردد و آغاز زمستان است.

پنجمین گاهانبار که سالگرد آفرینش چهارپای مفید است، میدیاریم( ( Mdyrm نام دارد. به معنی <میان سال>. زمان آن از ۱۶ تا ۲۰ مهر است، جشن میان زمستان است و زمانی است که برای دام انبار زمستانی فراهم می شود.

آخرین گاهانبار که سالگرد آفرینش انسان است، همتیهمذیم( ( Hamaspahmdm نام دارد و <باهم بودن و گرد آمدن> معنی می دهد. زمان آن پنج روز آخر سال یعنی روزهای <بهیزک> است.

نامهای این گاهانبارها نشان دهنده تأثیر تغییرات طبیعی و رویدادهای شبانی و کشاورزی در آن است و هیچ گونه اشاره و نشانه ای به رویدادهای دینی در آن نیست. به همین دلیل حدس زده می شود که زیربنای این آیینها بسیار کهن و پیش زردشتی باشد و به دلیل نفوذ در اذهان مردم، با تلفیقی استادانه، با رویدادهای اساطیری زردشتی آمیخته شده و به صورت جشنهای فصلی این دین درآمده است.

گاهانبارها تنها جشنهای کهن این سرزمین نبوده است. از آنجا که واژه <جشن> پیوندی ناگسستنی با واژه z Ya به معنی <نیایش و ستایش کردن> دارد، و با واژه های یسن و یشت و ایزد و... هم خانواده است، لذا هر نوع آیین دینی، نوعی جشن و سرور به حساب می آمده است. جشنهای متعددی را در این گاهنامه می توان برشمرد: نوروز، مهرگان، سده، که جشن های اصلی به شمار می آیند و هر کدام ریشه ای دارند و فلسفه ای، جشنهای ماهانه نیز وجود دارد و آن زمانی است که نام هر ماه با نام روز تطابق می یابد. مهرگان مهمترین جشن ماهانه است در روز مهر (روز شانزدهم ماه) از ماه مهر که در اعتدال پاییزی قرار دارد. ما در تقویم کنونی خود ۱۶ مهر را مهرگان می دانیم. در حالی که مهرگان واقعی ۱۰ مهر است؛ چون برای این آیین بنابر گاه شماری پیشین باید ماهها را ۳۰ روز حساب کرد، در آن صورت ۱۶ مهر واقعی برابر با ۱۰ مهر تقویم کنونی ما خواهد بود.

از همین نوع به شمار می آیند جشن های فرودگان که در روز ۱۹ فروردین برگزار می شد. تیرگان روز ۱۳ تیر، بهمنگان/ بهمنجه در دوم بهمن ماه، جشن اسفندگان نیز در روز پنجم ماه اسفند انجام می گرفت. جشنی بود مخصوص زنان. بیرونی نقل می کند که در آن زنان به کام خود همسر می گزینند. برخی می گویند که در آن جشن، زنان بر مردان تسلط به هم رسانند و هر آرزویی دارند، انجام دهند. برخی معتقدند که در این روز مردان بر زنان بخشها کنند.

جشنهای آتش در آذرماه، جشن سیرسور که در روز چهاردهم ماه دی که به ایزد گوش، ایزد موکل بر چهارپایان، تعلق دارد، برگزار می شد و به خصوص در آن روز با غذا سیر می خوردند و بسیاری جشنهای دیگر که با تشریفات خاص اجرا می شد و به نقل از بیرونی، شمردن شمار جشنهای ایران همانند شمار کردن آبگذرهای یک سیلاب غیرممکن است.

در پایان به این نکته نیز لازم است اشاره شود که مبدا تاریخ در دوران پیش از اسلام، سال تاج گذاری شاهان و یا به روی کار آمدن سلسله ای بوده است. انتخاب سال برآمدن به تخت را ابتکاری بابلی می دانند. نحوه این احتساب در دربارهای ایران در مواردی به وضوح روشن نیست. در دوره هخامنشیان این رسم مرسوم بوده؛ داریوش پس از برشمردن پیروزیهایش بر شورشیان که با تاریخ روز و ماه مشخص شده است، ذکر می کند:<این است آنچه من به خواست اهوره مزدا، در همان یک سال پس از آنکه شاه شدم، کردم.>

پس از شاهان هخامنشی، نوبت به اسکندر و سلوکی ها می رسد. نحوه احتساب سال اسکندری روشن نیست و گاه با سلوکی درهم می شود. سالهای سلوکی از زمان آنتیوخوس اول، با تاریخ به روی کار آمدن پدرش سلوکوس، محاسبه شده است. اشکانیان سالشمار خود را با سال ۶۵ سلوکی ادامه دادند و آن را به روی کار آمدن اشک اول احتساب کردند.

ساسانیان همچون هخامنشیان سالشماری را با تاریخ جلوس شاه شمارش نموده اند؛ مثلا در کتیبه شاپور سکانشاه که در آن سال دوم پادشاهی شاپور ذکر شده است. و کتیبه سلوک که در آن به سال ۴۸ پادشاهی شاپور اشاره

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: