تاریخ و تمدن
نگاهی به زندگینامه مرداويج ديلمی

مؤسس سلسله آل زيار

 

 

 

 

از ميان بزرگترين رجال طبرستان و ديلم كه مدتهای متمادی با سامانيان و سپاهيان خليفه عباسی برای تحصيل قدرت و استقلال در زد و خورد بودند ، ابوالحجاج مرداويج پسر زيار پسر مردانشاه ، از همه بزرگتر و شجاعتر بوده است . وی منسوب هب خاندان امرای گيلان بوده كه از طرف مادری از اعقاب سپهبدان رويان به شمار می رود.

آغاز شهرت مرداويج از اوايل سلطنت نصربن احمد سامانی (‌‌301  – 331 )‌بوده كه در آغاز امر در خدمت قراتكين يكی از امراء احمد بن اسمعيل و نصر بن احمد در خراسان به سر می برد و چون اسفار پسر شيرويه در گرگان قدرت يافت ، مرداويج از خدمت قراتكين به نزد اسفار آمد و به عنوان سپهسالار به خدمت وی در آمد و از اسباب مهم فتوحات اسفار در جنگهای مختلف شد.

مرداويج پس از ورود به خدمت  اسفار ، با او از گرگان  به فتح طبرستان رفت و آن منطقه را فتح كرد و سپس به همراهی اسفار به ری رفته و آنجا و زنجان و ابهر و قزوين و قم را نيز به تصرف اسفار در آورد . به قولی در همين سال  ( 316 )  اسفار در نتيجه شورش مرداويج مردی كشته شد. بدين ترتيب كه اسفار مرداويج را نزد سالار، صاحب شميران و طارم فرستاد تا او را به اطاعت در آورد و چون مرداويج به نزد او رسيد، با يكديگر هم داستان شدند و سوگند خوردند و پيمان بستند كه اسفار را به سبب جور و ستمی كه به مردم می كرد ، از ميان بردارند.

بعد از اين واقعه و مرگ اسفار ، مرداويج در حكمرانی از هر منازعه ای فارغ گشته و به قزوين رفت و با مردم آن نيكی كرد و وعده های نيک به آنان داد . سلطنت مرداويج از اين تاريخ شروع شده و او در پايان عمر خود قزوين و ری و همدان و كنگاور و دينور و يزدْجرد و قم و اصفهان و كاشان و گلپايگان و بلاد ديگری را دراختيار داشته و و در اصفهان رفتار سختی نسبت به اهالی آن كرد و از آنان مال فراوان گرفت و فرمان داد كه برای او تختی از زر بسازند و چون بر تخت برنشست ، سربازان او از دو جانب صف می كشيدند و هيچ كس نمی توانست با وی سخن گويد مگر حاجبانی كه برای اين كار گماشته بود و با يان اعمال هراس او در دل مردم افتاد و سخف قدرت و نفوذ يافت .

با آنكه مرداويج از آغاز امر خود از ماكان پسر كاكی ، كه بر طبرستان و گرگان استيلا داشته ، ياری گرفته و به كمک او بر اسفار چيره شده بود ، ليكن بعد از آنكه قدرتی تحصيل كرد و مال ولشگر بسيار گرد آورد ، طمع در طبرستان و گرگان بسته و بر آن شد كه آن دو ناحيه را از چنگ ماكان پسر كاكی بيرون آورد و در اين كار نيز به سرعت توفيق يافت.

در اين روزگار بغداد وضع خوشی نداشت؛ بدين معنی كه غلامان ترک كه از عهد المعتصم به بعد سپاهيان مركزی خلافت عباسی را تشكيل می داند ، بعد از آن خليفه و از دوره فرمانروايی المتوكل علی الله ، شروع به دخالت در امور كرده و تا اين روزگار آسيب فراوانی به مركزيت و قدرت حكامت اسلامی رسانيده بودند . در موقعی كه كار مرداويج در عراق عجم قوت می گرفت و خطر او به بغداد نزديكتر می شد، سرداران ترک نژاد و غلامان ترک همچنان به جنگهای داخلی در عراق و آزار خلفا و نزديكان ايشان اشتغال داشتند . پيداست كه قدرتی برای خليفه نمی ماند تا از عهده جلوگيری مخالف شجاع ديلمی خود بر آيد و عين اين ضعف ، نسبت به ساير سركشان نيز وجود داشت . با اين همه پيشرفتهای سريع مرداويج ، كارگردانان خلافت بغداد را به وحشت افكند و بر آن داشت كه از پيشرفت او پيشگيری كنند.

از طرفی مرداويج چون نسبت به سپاهيان به نيكی رفتار می كرد و مال بسيار به آنان می بخشيد ، مردم شجاع ديلم پياپی در لشكرگاه او گرد می آمدند و چون عدد سپاهيان او فزونی يافت، با اراضی متفوحه از عهده مخارج آنان بر نيامد و به فكر افتاد كه دامنه فتوحات خود را توسعه دهد و از اين نيرو استفاده های بيشتری ببرد.

تا اين هنگام تنها ری و قزوين و زنجان و طبرستان و گرگان در تصرف مردداويج در آمده بود.پس به فكر افتاد كه همدان را نيز بر متصرفات خويش بيفزايد و بدين منظور خواهرزاده خود را با لشكر بسيار به فتح آن شهر گسيل داشت . بين حكومت دست نشانده خليفه و نيروهای مرداويج چندين جنگ در نزديكی همدان رخ داد . خواهرزاده او با همه شجاعتش از عهده فتح شهر بر نيامد و خود در معركه كشته شد و مرداويج ناگزير شخصا به فتح آن شهر همت گماشت . در اين جنگها مردم همدان عامل خليفه را ياری دادند و مرداويج پس از ورود به شهر گروه بزرگی را به سبب ياوری آنها به قتل رسانيد.

از بغداد لشگر بزرگی به سرداری هرون بن غريب ، به مقابله مرداويج آمد و اين نخستين مقابله ميان مرداويج و لشكريان خليفه بود . دو لشكر در نواحی همدان با يكديگر مصاف دادند و جنگی سخت كردند ، هرون نابود گشت و مرداويج در نتيجه اين فتح بر همه شهرهای ناحيه جبل و اطراف همدان استيلا يافت و سرداری به نام ابن علان قزوينی به دينور فرستاد و آن را نيز گشود و لشگريان او تا ؟ پيش رفتند و غنائم بسياری با خود آوردند .

مرداويج بعد از آنكه تا حدود ؟ پيش راند و غنائم بسياری به دست آورد ، بر آن شد كه فتوحات خود را در داخله ايران توسعه دهد و حمله بر بغداد را به موقعی موكول كند كهنيروی كافی به اختيار در آورده باشد .

شهر اصفهان بعد از جنگهای متمادی بين عمال خليفه و يكی از سرداران ديلمی ، باز به دست خليفه افتاد و اين هنگام مصادف بود با موقعي كه مرداويج به لشكركشي خود به اصفهان مبادرت مي جست . پادشاه ديلمي به زودي اصفهان را مسخر ساخت و با چهل هزار و به قولي با پنجاه هزار  سپاه ، به آ ن شهر وارد شد ( 31۹) . مرداويج در سال  320  برادر خود ” وشمگير “ را به نزد خود آورد .

از حدود سال  321  ، براي مرداويج گرفتاری جديدي پيش آمد و آن اختلاف او با پسران بويه است . پسران بويه ، كه بزرگتر و شجاعتر از همه آنها علي نام داشت ، بعد از شكست ماكان پسر كاكی از نزد او به خدمت مرداويج در آمدند و علي از طرف مرداويج حاكم كرج شد . ولی به زودي ميان آنان خلاف افتاد و علي از قلمرو حكومت مرداويج بيرون رفت و بر اصفهان تاخت و آن را در سال  321  فتح كرد و قدرت و شوكتي به دست آورد .

چون اين خبر به مرداويج رسيد ، بيمناک شد ؛ زيرا از شجاعت و تدبير و كاردانی علی ايمن نبود . پس بر آن  شد كه او را به نحوی اسير سازد و برای اجرای نقشه خويش ، نخست نماينده ای با نامه نزد علی فرستاد و وعده داد كه سربازان بسيار در اختيار او خواهد نهاد تا شهرهای ديگر را نيز فتح كند و در همين حال برادر خود وشمگير را با سربازان بسيار به جانب اصفهان فرستاد تا علی را كه هنوز به نامه وی سرگرم و مطمئن است ، اسير كند . ليكن علی از اين امر آگاه شد و از اصفهان به ارجان (بهبهان) رفت . وشمگير هم بی منازعه ، وارد اصفهان شد و بدين طريق اصفهان دوباره جزء متصرفات مرداويج در آمد .

مرداويج اندكی پس از فتح اصفهان خود به آن شهر رفت و برادر خويش را به حكومت ری فرستاد . تا اين وقت علی بن بويه بر فارس تسلط يافته و قدرت و مال بسيار فراهم آورده بود . مرداويج چون از اين پيشرفتهای پياپی علی آگاهی يافت ، تصميم به قلع و فتح او گرفت و بر آن شد كه به اهواز تازد و آن شهر را تصرف كند تا اگر علی خواست از فارس به بغداد رود ، مانع او شود .

لشكريان مرداويج در سال  322  بر رامهرمز و اهواز مسلط شدند و آنها را از دست عمال خليفه بيرون آوردند و چون علی بن بويه از اين حال خبر يافت ،‌ از ترس مرداويج بر آن شد كه با او از در مدارا در آيد . پس به عامل وی در اهواز نامه نوشت و از او خواست كه بين او و مرداويج واسطه شود و او نيز چنين كرد تا آخر مرداويج با علی بر سر لطف آمد ، مشروط بر آن كه در فارس به نام او خطبه خوانده شود .

علی اين شرط را پذيرفت و هدايای بسيار در مصاحبت برادر خود ، حسن فرستاد و حسن را هم به رسم گروگان به مرداويج سپرد و فرمان داد تا در تمام بلاد تابعه او ، خطبه به نام مرداويج و خوانند و به اين ترتيب مرداويج بر قسمت بزرگی از ايران كه از شمال تا جنوب امتداد داشت و همچنين بر غالب نواحی غربی اين كشور تسلط يافت و آنها را از تحت اطاعت خليفه عباسی بيرون آورد . مرداويج بر اثر علاقه ای كه مانند همه سرداران ديلمی و مردم شمال ايران به آداب و رسوم ملی داشت ، در اقامه جشنهای ملی مبالغه می كرد و از آن جمله در جشن سده سال  323  كه در اصفهان بر پا داشته بود ، تكلف بسيار به كار برد و چون اعمال او در آن جشن نمونه ای از مراسم باشكوه سده در ايران است ، ذكر آن خالی از فايده به نظر نمی آيد.

چون شب جشن سده فرا رسيد ، مرداويج فرمان داد تا از كوهها و نواحی اطراف اصفهان هيزم بسيار گرد آوردند و آنها را در دو طرف زنده رود ( زاينده رود ) به شكل منبرها و قبه های بزرگ قرار دهند و همين كار را هم در كوه معروف به ” كريم كوه “ ، كه مشرف بر اصفهان است ، بكنند و از پای كوه تا قله آن را به هيزم بپوشانند ؛ چنانكه چون اين هيزمها افروخته شد ، همه كوه را آتش فرا گيرد و از دور چون توده ای عظيم به نظر آيد . و همچنين فرمان داد تا نفت بسيار فراهم كنند و نفت بازان را حاضر سازند و شمعهای بسيار گرد آوردند و دو هزار پرنده تهيه كنند تا نفت بر پای آنها بمالند و آنها را رها سازند . و نيز دستور داد تا سفره عظيمی بيفكنند . مرداويج در پايان روز ، خود تنها سوار شد و غلامانش نيز پياده در مركب او بودند و به آن حال بر دور سفره گشت و اين چيزها و نيز هيزم ها را به دقت وارسی كرد ، ولی همه اينها بر اثر فراخی صحرا در نظر او بی نهايت حقير آمد ؛ چنانكه ، به شدت خشمگين و دلتنگ شد و كسانی را كه مامور اين تشريفات بودند ، دشنام داد . همه حاضران از اين امر بيمناک شدند و او خود بازگشت و بخفت و هيچ كس را زهره آن نبود كه با وی سخن گويد .

مرداويج همواره به تركان بدبين و بدانديش بود و می گفت : « تركان به منزله شياطين و راندگان درگاه خدايند ، بايد با آ‌نان درستی كرد و برايشان سخت گرفت ، وگرنه تباه می شوند.» و با همين نيت بد ، در كشتن و آزار ايشان مبالغه می كرد.

به هر حال ، پيش از اين واقعه نيز مرداويج چند تن از بزرگان ترک را كه در شمار غلامان او خدمت می كردند مجازات كرده بود و آنان كينه وی را در دل گرفته بودند و بر قتل او هم داستان شده بودند و چون اين واقع اتفاق افتاد ، بيش از پيش در عقيده خود راسخ گشتند و سپس در قتل او هم پيمان شدند و سوگند خوردند.

يكی از غلامان ترک مامور حفظ مرداويج در خلوت و حين استحمام بود . مرداويج پس از ورود به قصر خود در اصفهان و قصد حمام ، اين غلام ترک را از خود راند و از شدت غضب ، هيچ يک از نگهبانان خود را نيز برای حفاظت خود نخواند.

مرداويج را غلام سياهی هم برای حفاظت خويش در گرمابه بود كه همواره سلاح او را در حمام حمل می كرد . غلامان ترک ، او را نيز بفريفتند . عادت مرداويج آن بود كه هرگاه به حمام می رفت ، خنجری بلند كه در پارچه ای پيچيده بود ، با خود می برد و آن روز غلامان ترک تيغه آن شمشير را شكستند و دسته آن را به غلاف پيوستند و مرداويج شمشير را به همان صورت از غلام سياه گرفت و با خود به حمام برد و كسی جز استاد حمام ، بر در حمام برای حفاظت او نبود.

غلامان ترک پس از آنكه مرداويج به گرمابه رفت ، بر آن هجوم بردند . نخست ضربتی بر استاد حمامی زدند . چنانكه دست او قطع شد و چون او فرياد برداشت ، مرداويج  دست به خنجر برد . ليكن ، تيغه آن را شكسته يافت . ناچار تخت چوبی را كه هنگام شستشو بر آن می نشست ، برداشت و پشت در حمام قرار داد . چنانكه تركان نتوانستند در را بگشايند . اما غلاملان سر سخت ترک مايوس نشدند و چند تن از آنان بر بام حمام رفتند و جامهای بام را شكسته ، از آنجا به تيراندازی پرداختند .

مرداويج به گرمخانه حمام پناه برد و شروع به اظهار لطف و مدارا با آنان كرد و ايشان را مال های فراوان وعده داد تا دست از او بر دارند . اما تركان امان نمی دادند و همچنان در بدسگالی خود اصرار می ورزيدند تا آنكه در حمام را شكستند و مرداويج را كشتند .

غلامان بعد از فراغت از كار خود به ميان جمع آمدند و ديگران را از واقعه آگهی دادند و قصر او را غارت كرده و راه گريز پيش گرفتند تا به دست ديلميان نيفتند .

طبری می گويد : « تابوت مرداويج را از اصفهان به ری بردند و هنگامی كه تابوت به ری رسيد ، ازدحامی غريب بود و همه ديلمان و مردم گيل با پای برهنه تا چهار فرسنگ جنازه سردار شجاع خود را استقبال كردند . »

قتل مرداويج يكی از بزرگترين زيانهايی بود كه ملت ايران برد . زيرا اين امر باعث شد كه مرداويج نقشه وسيع و مهم خود يعنی ايجاد حكومت بزرگی در ايران و تجديد دوره ساسانی و برانداختن حكومت بنی عباس را به پايان نرساند . اجرای چنين نقشه بزرگ و مهمی برای مرداويج شجاع و جنگاور ، امر دشواری نبود ، اما برای ديگران به آسانی ميسر نمی گرديد .

او بزرگترين مردی بود كه آمال ديلمان و مردان شجاع كوهستانی گيلان و مازندران را در برانداختن قدرت تازيان و از ميان بردن ” سياه پوشان “ می توانست برآورد . زيرا وی عاليترين نمونه شجاعت و دلاوری اين مردان پرخاشجوی رزمسار بود .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: