تاریخ و تمدن
| ||
|
پس از مرگ خشایارشا، پسرش ارشک با نام اردشیر (آرتاخشترا) بر تخت شاهنشاهی نشست. نویسندگان یونانی به او اردشیر درازدست گفتهاند. نخستین کسی که این لقب را برای او نوشته، « دینن » بوده و دیگران از وی برداشت کردهاند. دینن این لقب را به معنای گستردگی توان وی به کاربرده است. پلوتارک مینویسد که وی در بزرگواری و روان والایش در میان شاهنشاهان هخامنشی برجستگی دارد. در روزگار وی رخنهی ایران در یونان پیوندی برپایهی احترام بود. و اردشیر خودمختاری برخی شهرهای یونان مانند آتن را پذیرفت. اردشیر در نخستین سال شاهنشاهی خود به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد. آگاهی از درگذشت خشایارشا به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد (سال 99 هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره میبردند و چنین بر میآید که شورش پشتوانهی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند. اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه (نوهی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را مامور کرد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های (جزیرههای) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال 105 هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت. هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بماند از این راه (راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همهی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند. روزگار شاهنشاهی وی 41 سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یاد کرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال 135 هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسر آنها خشایارشا دوم بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست. آرامگاه اردشیر اول در نقش رستم قرار دارد. کمبوجیه برای حمله بر مصر چهار سال ار پارس دور بود. و در این مدت اتفاقات زیادی در پارس روی داد. با رسیدن خبر درگذشت کمبوجیه به پارس و به حکومت رسیدن گئومات مغ, لحظهای تعیین کننده برای داریوش, دیگر شاهزادهی هخامنشی فرا رسید. گئومات از کرمان شورش خود را آغاز کرد. کرمان به خاطر همسایگیاش با سرزمین اصلی پارس و نیز به سبب داشتن ثروت زیاد ( دارا بودن معادن طلا، نقره و مس ) بسیار مناسب بود. بعد از مدتی داریوش با شش یار خود (گروه هفت تنان) در شهر پاسارگاد بر گئومات غلبه کرد و گئومات را به قتل رساند. با این همه داریوش تا رسیدن به سلطنت راه زیادی داشت. از یک طرف شورشهای داخلی و از طرف دیگر مطیع ساختن سرزمینهای تحت قلمرو ایران، تا اینکه بر شورشهای داخلی نیز غلبه کرد و خود را رسما شاهنشاه ایران نامید. داريوش منتسب به يکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است، جد داريوش (ارشام) که در آن زمان زنده بود، عنوان پادشاهی داشت و پدر داريوش (ويشتاسب) در پارت از حکام بود. کمتر پادشاهی در بدو جلوس به تخت شاهی مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است. زيرا بعلت غيبت طولانی کمبوجيه از ايران که مدت چهار سال به طول انجاميد و اخباری که در غياب او منتشر میشد، به تخت نشستن برديای دروغين و کارهای او که در مدت هفت ماه برای جلب توجه مردمان ايالات کرده بود، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزی، در ممالکی که تازه جزو ايران شده بودند کاست و حس استقلال طلبی آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند. داریوش پس از فرو نشاندن شورشهای درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاههای کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استانهای پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند. در آن زمان داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ.م، ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. مهمترين وقايع سلطنت داريوش، شورش شهرهای يونانی در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهايی گرديد. در لشکرکشی اول کاری از پيش نرفت. در لشکر کشی دوم، ايرانيان در ماراتن توفيقی بدست نياوردند. پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم با یونان کند، شورشی در مصر روی داد و توجه داريوش به آن معطوف شد. داريوش قبل از عزيمت به مصر خشايارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به وليعهدی انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشی به مصر مشغول شد و پس از سرکوب شورش مصر دیگر نتوانست به یونان لشکر کشی کند زیرا در سال 486 ق. م بعد از 36 سال سلطنت درگذشت. در زمان او مرزهای سرزمینهای شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا میرسید. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتيجهی خواست اهورامزدا میداند، میگوید: «هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمینهایی که شوریدند، دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آنها چنان که میخواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی، چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...». آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است. بعد از داریوش يكم، خشایارشا اول جانشین وی شد و آرزوی داریوش را برای فتح یونان و گوشمالی آنها را به انجام رساند. كوروش پسر كمبوجيه اول (فرمانروای انشان) و مادر او ماندانا (دختر ایشتوویگو)، آخرين پادشاه ماد میباشد. در سال ۵۵۳ پ. م. کوروش بزرگ، همهی پارسها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به كوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، كوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایهگذاری کرد، پادشاهی او از ۵۳۹-۵۵۹ پ.م است. كوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استانها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد. وی دو هدف مهم داشت: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه که همهی جادههای بزرگی که از ایران میگذشت به بندرهای آن میرسید و از سوی خاور، تأمین امنیت. در جنگی که بین كوروش بزرگ و کرزوس (همان قارون نامور که دایی مادر كوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه در گرفت، كوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بینشان آغاز گردید. در نخستین برخورد، پیروزی با کرزوس بود. سرانجام در جنگ سختی که در «پتریوم» پایتخت هیتیها روی داد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. كوروش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استانهای ایران به شمار آمد. کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، كوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بی اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکستخوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. كوروش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استانهای تازه درآمدند. كوروش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سختبنیاد، برای جلوگیری از یورشهای مردم آسیای مرکزی ساخت. كوروش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بیکفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، كوروش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. كوروش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوبارهسازی پرستشگاه خود در بیتالمقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونهای بردهداری را از میان برداشت. آنچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينست که لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد. هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت. رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد. احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنند و اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند. اينگونه بود که کوروش، کوروش شد. كوروش برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدینسان كوروش بزرگ قانون سازگاری بین دینها و باورها را پایهگذاری کرد و اولين منشور حقوق بشر جهان را بنیان نهاد. در اثر شورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. كوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزیهایی به دست آورد. تاریخنویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به درون سرزمین خود کشاند و كوروش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. او بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است. انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه دوم به شاهنشاهی رسید. س از مرگ کوروش بزرگ کمبوجیه دوم جانشین وی شد. کمبوجیه دوم پسر ارشد کوروش بزرگ در هنگام فتح بابل مردی بالغ بود که فرماندهی یک رده از سپاهیان پدرش را به عهده داشت. بعد از اضافه شدن بابل به شاهنشاهی کوروش بزرگ, کمبوجیه به عنوان نمایندهی پدرش ساکن ایالت بابل شد. کمبوجیه به مدت هشت سال به عنوان جانشین پدرش در بابل حکومت کرد. حکومت کمبوجیه در بابل به نظر صلح آمیز و آرام بوده و به رشد اقتصادی کمک بسیاری کرده است. در اوایل سال 530 ق.م کوروش به قصد سرکوب شورش «ماساگت ها» به لشکرکشی بزرگی دست زد. چون در غیاب شاه یک نفر به عنوان جانشین او انتخاب میشد، در غیاب کوروش کمبوجیه به عنوان جانشین شناخته شد. و در اواخر تابستان همان سال خبر کشته شدن کوروش به بابل رسید و کمبوجیه بلافاصله عنوان « شاه بزرگ, شاه کشورها » را دریافت کرد. در اوایل سال 529 کمبوجیه خود را برای لشکرکشی به مصر آماده کرد. فتح مصر به عنوان آخرین حکومت بزرگ و با اهمیت منطقه، از برنامه های کوروش بزرگ بود، که عمرش کفاف آنرا نداده بود. هنگام بازگشت به ایران در میان راه در شهر اکباتانه در کنعان بود که خبر غصب سلطنت از طرف «بردیا» برادر کوچکتر کمبوجیه به گوش کمبوجیه رسید. روایات مختلفی بر سر عامل مرگ کمبوجیه وجود دارد, اما میدانیم که کمبوجیه قبل از ترک اگباتانه به طور مرموزی درگذشت. و شاهنشاهی پارس را به بردیا بازگذاشت. به گفتهی داریوش: کمبوجیه هنگام ترک ایران برای لشکرکشی به مصر، برای اطمینان از موقعیت خود به عنوان شاهنشاه پارس و برای جلوگیری از دسیسه های آینده برادر کوچک خود بردیا را پنهانی به قتل رساند. و در زمانی که کمبوجیه در مصر بود, یکی از مغهای مادی که در دربار بود متوجه شد که برادر خودش «گئوماته» به طور عجیبی شبیه بردیای مقتول است. در این زمان مردم به علت خرجهای گزاف کمبوجیه برای فتح مصر به تنگ آمده بودند. و چشم به راه یک پادشاهی دیگر بودند. در این اوضاع گئوماته در یکی از شهرهای ماد ادعا کرد که بردیای واقعی است. و خود را « شاه بزرگ, شاه کشورها » نامید. بسیاری از مردم به طرف او متمایل شدند. گئوماته بلافاصله مالیات سه سال مملکت را بخشید و دست به اصلاحات دیگری نیز زد. گئوماته به بیدادگری خود ادامه میداد. که فرزندان هفت تن از خانوادههای اشرافی پارس به سرکردگی ویندافرنه و بعد به فرماندهی داریوش (نیزه دار کمبوجیه در فتح مصر ونوهی همان آرشامی که به دست کوروش از سلطنت پارس خلع شده بود) برای سرنگونی گئوماته دست به طوطئه زدند. بنا به نوشته داریوش در کتیبه کوه بیستون, جنگ بزرگی بین داریوش و گئوماته در گرفت. و داريوش بزرگ پس از پیروزی بر گئوماته خود به پادشاهی رسید. پارسها مردمانی از نژاد آریایی هستند که از حدود سه هزار سال پیش از مبلاد مسیح به فلات ایران آمدهاند. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود. هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکرده خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست. هخامنشیان، در آغاز، پادشاهان بومی « پارس » و سپس « انشان » بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر « ایشتوویگو » واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند. به پادشاهی رسیدن پارسیها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. آنها دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. پذیرش و بردباری دینی از ویژگیهای شاهنشاهی هخامنشی به شمار میرفت. شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین حكومت جهان از نظر جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون نفر جمعیت جهان آن زمان در این شاهنشاهی زندگی میکردند. هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بودهاند که در پارس جای داشتهاند و سر دودمان آنها هخامنش بودهاست. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، شاه دولت آشور، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسیها از دشمنیهای آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند. این رخداد تاریخی در زمان چیشپش دوم شاه انشان پارس کیمن روی دادهاست. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن میرساند و او را شاه انزان میخواند. پس از مرگ چیشپش(شاه انشان پارس کیمن)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی میکرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان دولت ماد بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانهای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است. با بررسی کلی میتوان به این گونه نتیجه گرفت كه در یکچهارم نخست سده ششم پ. م، چیشپش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچکترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. ترتیب شاهان این دودمان قبل از تشكيل حكومت مستقل هخامنشی، چنین بوده است : • شاخه اصلی : هخامنش، چیشپش یکم، کمبوجیه یکم، کورش یکم، آرسک، کوروش بزرگ (دوم)، کمبوجیه دوم، بردیا، کوروش سوم، کمبوجیه سوم. • شاخه فرعی : آریارمن، ارشام، ویشتاسپ، داریوش بزرگ (یکم). در این دوران، کوروش بزرگ توانست از ضعف آخرين شاه ماد بنام « ایشتوویگو » استفاده كند و مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخشهای بزرگی از سرزمینهای خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزیهای پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود. پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی میرسد. آنچه به دیده راستین میرسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با همراهی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهیهای گلنوشتههای یافته شده از پی ساختمانها، این دو زنده بودند. ترتيب شاهان هخامنشی پس از تشكيل حكومت مستقل شاهنشاهی به ترتيب عبارتند از : کوروش بزرگ (كورش دوم)، کمبوجیه، بردیای دروغین (گوماته مغ)، داریوش بزرگ، خشایارشا (خشیارشا)، اردشیر یکم (اردشیر درازدست)، خشایارشای دوم، سغدیان، داریوش دوم، اردشیر دوم، اردشیر سوم، ارشک (شاه هخامنشی)، داریوش سوم. یکی از آیینهای موجود در فرهنگ عشایر بختیاری برپا داشتن شیر سنگی یا « برد شیر » بر مزار چهره های ماندگار، سرشناس و بزرگ ایل است. اهالی این قوم شیر سنگی را که نشانه شجاعت، دلاوری، ویژگیهایی چون هنرمندی در شکار و تیراندازی در جنگ و مهارت در سوارکاری است، بر آرامگاه این گروه قرار میدهند. در واقع شیرهای سنگی مجسمههایی هستند که در گذشته توسط سنگ تراشها تراشیده میشدند و آنها را روی قبر افراد شجاع و دلیر ایل بختیاری قرار میدادند. شیر سنگی برای قوم بختیاری تنها نماد غیرتمندی و بی باکی و زورمندی نبوده، بلکه این قوم چون شیعه و پیرو علی بن ابیطالب بود، از این رو ارزش و مفهوم ولایتمداری و پایبندی به مرام و مسلک آن امام همام و آیین سرافراز تشیع را نیز در نظر گرفت و این ارزشها را در قالب تسبیح، که نماد و مظهر پارسایی و نماز و نظر پاکی است، روی پیکره شیر سنگی حک کرد و به آن تجلی بخشید. به عقيدهی لرهای بختياری شیرها به دو نوع مسلمان و کافر تقسیم شدهاند : نوع اول دارای رنگی گندمگون و زرد روشن و نوع دوم قهوهای رنگ با یال و پشت سیاه. آنان معتقدند که اگر کسی مورد حمله شیر مسلمان واقع شود باید کلاه خود را از سر بردارد و در نهایت ادب و خضوع او را به نام «علی» قسم دهد که وی را ببخشد. شیر با شنیدن این درخواست پی کار خود خواهد رفت. اما اگر شیر کافر باشد، توجه نخواهد کرد. هنوز هم در مراسم سنتی هنگامی که شخصی دچار ضعف و سستی شود، او را از زیر تنه شیر سنگی عبور میدهند. زیرا بر این باورند که ترسش خواهد ریخت. و یا هنگامی که فردی دچار سیاهسرفه میشود، زیر تنه شیر سنگی گودالی کنده پر از آب میکنند و بیمار را وادار میکنند که از آن بنوشد تا سلامتیاش را باز يابد. بختیاریها روی قبر بزرگان و جوانمردانشان تندیس شیر سنگی میگذاشتند. شیر در میان بختیاریها نماد شجاعت است. نماد شیر علاوه بر این تندیسها، در قالی و گلیم و گبههایی که بختیاریها میبافند نیز دیده میشود. نقش رستم یکی از مهمترین و زیباترین آثار باستانی سرزمین همیشه جاوید پارس میباشد که آثار مهمی را از دوران عیلامی، هخامنشی و ساسانی در خود جای داده است. بر سینه این کوه مقبرههای بسیار عظیمی بجای مانده که شهریاران هخامنشی در آنجا آرمیدهاند. همچنين نقش برجستههایی از وقایع مهم دوران ساسانیان ( از جمله تاجگذاری اردشیر بابکان و پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم )، بنایی موسوم به کعبه زرتشت و نقش برجسته ویران شدهای از دوران عیلامیان اشاره کرد. از راست به چپ این قبور منسوب به خشایارشا، داریوش کبیر، اردشیر اول و داریوش دوم میباشد. در آرامگاه داریوش اول، سنگ نوشته های بزرگی به خط میخی وجود دارد که حاوی نیایش و مضامین مذهبی است. داریوش اول، نام کشورها و سرزمینهای تابع خود و اندرزهای معنوی فراوانی را در این نوشتهها برشمرده است. • در پایین کوه آثار بسیار زیبایی از دوران ساسانی حجاری شده که عبارتند از : - نقش اول : تاجگذاری نرسی ( 294-304 میلادی ) پسر شاپور اول ساسانی که حلقهی شهریاری را از آناهیتا، خدای آب دریافت میکند. نرسی پسر شاپور اول و فرمانروای ارمنستان در سال 294 میلادی بر بهرام سوم پسر بهرام دوم و نوه بهرام اول ( یعنی پسر برادرزاده خود ) شورید و تاج و تخت ایران را به دست آورد. این نقش صخره ای بسیار مشهور، تاجگذاری نرسی را نشان میدهد. حلقه دیهیمدار شاهی میان او و نقش زنی تاجدار قرار دارد و مانند آن است که نرسی آنرا از دست بانو میگیرد. بانوی مذکور در سمت راست ایستاده است، موهای مجعدش در بالای تاج کنگره داری آراسته گشته و لباس بلند و آویزانش با کمربندی بسته شده و با دکمهای روی سینهاش و زیر گردنبدنی گوهرنشان استوار گردیده است. - نقش دوم : اين نگاره زیر آرامگاه داریوش کبیر قرار دارد. مشتمل بر دو نقش است که نشان دهنده پیروزی بهرام دوم ( 273-294 میلادی ) بر دشمن خویش میباشد. نگاره فوق، پیروزی بهرام دوم ( 274-294 میلادی ) را بر دو دشمن خویش نشان میدهد و دو صحنه، یکی بالای دیگری که به وسیله خط باریکی از هم جدا گشته اند حجاری شده است. بهرام سوار بر اسب چهار نعل به سوی دشمنی سواره میتازد و نیزه بلند خود را چنان بر او زده که نیزه دشمن شکسته شده است. - نقش سوم : پیروزی شاپور اول ساسانی بر والرین امپراطور روم را نشان میدهد. در زمان شاپور اول، سه پادشاه رومی به ایران حملهور شدند. یکی " گردیانوس " جوان بود که در 242 میلادی کشته شد. دیگری " فیلیپ عرب " بود که در برابر شاپور ناچار به عجز شد و قبول کرد که باج سالیانه بپردازد و سوم " والرین " بود که در 262 میلادی با هفتاد هزار سرباز و امیر و سناتور رومی به دست ایرانیان اسیر گشت. این صحنه پیروزی شاپور از زیباترین نقش برجستههای تاریخی نقش رستم است و از حادثهای حکایت دارد که مایه سرافرازی ایرانیان میباشد. شاپور با تاج کنگرهای و جامه آراسته سوار بر اسب رو به سمت چپ نقش شده است و در پیش او فیلیپ عرب امپراطور باجگذار رومی زانو زده است. شاپور اول پیروزی خود را بر دیوار کعبه زرتشت در نقش رستم توصیف نموده است. شاپور در این کتیبه می گوید : - نقش چهارم : در زیر مقبره اردشیر اول یک مجلس حجاری با دو نقش دیده میشود. نقش بالایی به آذرنرسه یا شاپور ذوالاکتاف میباشد. این نقش تقریبا به طور کامل از بین رفته است. نقش پایین متعلق به هرمز دوم میباشد. تیردان بلندی در کنار پای راست پادشاه دیده میشود. اسب پادشاه به نحو جالبی با زینت آلات پشمی و منگوله بر روی ران اسب تزيين یافته است. دم است به شکل گوئی گره خورده و اسب با افسار و براق تزيين شده است. در پشت سر پادشاه پرچمدان دیده میشود. - نقش پنجم : در زیر مقبره داریوش دوم و بر روی کعبه زرتشت، نقش حجاری شدهای مربوط به دوران ساسانی وجود دارد كه طول این نقش 7 متر و بلندای آن 3 متر است. در این نقش یک سوار تاج دار، نیزه خود را بر گردن دشمن فرو کرده است. تاریخ و شخصیت این پادشان فاتح مشخص نیست ولی به عقدیه برخی از دانشمندان این نقش متعلق به شاپور دوم میباشد، با این قرینه که تاج او شبیه تاج شاپور بر روی سکه های اوست تایید میشود. نیزه دشمن شکسته شده و اسب او از پشت به زمین نشسته است. - نقش ششم : نقش بهرام دوم و خانوادهاش که روی یک حجاری قدیمی عیلامی کنده شده است. این قسمت از کوه، نقشی از اوایل هزاره اول قبل از میلاد و متعلق به فرمانروایان عیلامی داشته است که بعدها با ایجاد نقش بهرام دوم صدمه شدیدی دیده است. بهرام دوم ساسانی ( 274-294 میلادی ) قسمتی از نقش عیلامی را محو نمود و برجای آن مجلسی حجاری کرد که خودش در ميان ایستاده و یاران و افراد خانوادهاش را نشان میدهد. تاج پادشاه مزین به نقش عقاب است که پرنده مخصوص ایزد بهرام، ایزد پیروزی بوده است. پادشاه جامهای بسیار آراسته دارد و دسته شمشیر بلندی را به نشانه قدرت با دو دست گرفته است. - نقش هفتم : نقش متعلق به تاجگذاری اردشیر بابکان اولین پادشاه ساسانی است که حلقه شهریاری را از اهورامزدا دریافت میدارد. این یادمان در گوشه شرقی محوطه در ارتفاع دو متری از سطح زمین قرار گرفته و با توجه به کتیبههای آن به سه زبان قارسی میانه، پارتی و یونانی، صحنهای را نشان میدهد که اردشیر بابکان ( سمت راست ) دارد حلقه شاهی را از اهورامزدا ( سمت چپ ) دریافت میکند؛ هم شاه و هم اهورامزدا سوار بر اسباند و زیر پای اسب هر کدام یک نفر افتاده است. فرد زیر پای اسب اردشیر باید اردوان ( آخرین شاه اشکانی ) باشد و دیگری اهریمن. - كعبه زرتشت : این ساختمان بسیار زیبا و مکعب شکل در دو قرن اخیر به نام " کعبه زرتشت " نامیده شده است زیرا خیال کردهاند که با آیین زرتشت پیامبر ایران باستان رابطه داشته است. دقتی که در برش و حجاری سنگهای حجیم سفید و مشکی این بنا به کار رفته است استادی هنرمندان و سبک معماری دوران هخامنشی را به خوبی مینماید. این بنا توسط مهاجمین ناآگاه به سختی آسیب دیده ولی در عین حال به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران مورد توجه میباشد. قمست زیرین بنا توپر ساخته شده اما در بالای ساختمان اطاقی به اندازه 2.5 * 2.5 متر وجود دارد که کاربرد آن مایه بحث بسیار شده است. عدهای آنرا آتشکده میدانند که محل آن و بی نفوذ بودنش این فرضیه را تا حد زیادی مردود میسازد. گروهی آنرا محل نگهداری اسناد و یا حتی جای نگهداری جسد مومیایی شده شاهان میدانند که پیش از ساختن آرامگاهشان آنجا به امانت گذاشته میشدند. اما پلکان سخت این بنا و محل تنگ آن هم این فرضیه را تا حد زیادی مردود میکند. کتیبه طولانی که در اطراف دیوار پایینی این بنا نقش شده است یکی از شاپور اول ساسانی است که به سه زبان پهلوی ساسانی ( پارسی میانه )، پهلوی اشکانی و یونانی هک گردیده است و موضوع اصلی آن شرح حوادث تاریخی دوران شاپور اول به خصوص جنگ ایران و روم است که در آن جنگ سه امپراتور رومی به نامهای " گردیانوس "، " فیلیپ عرب " و " والرین " به سختی شکست خوردند و والرين پس از اسارت در بیشاپور زندانی گشت. کتیبه دیگر در زیر کتیبه اول است که به زبان پهلوی اشکانی و در 19 سطر و به دستور " کرتیر " موبد موبدان نقش شده است. " کرتیر " ضمن معرفی خود و القابش به شرح خدماتی که در راه دین زرتشت انجام داده میپردازد و از رسیدنش به جایگاه موبد بزرگ و دادور تمام کشور و سرپرستی معبد آناهیتا سخن میراند. - مخزن آب : این چاه آب و یا مخزن آب به شکل یک پنج ضلعی نامنظم در پای کوه کنده شده است که بلندترین ضلعش 720 سانتی متر و بقیه اضلاعش 550 سانتی متر طول دارد. شاید به علت قداست منطقه به خصوص در دوران ساسانی، برای بازدیدکنندگانی که به زیارت آثار میآمدند و یا برای اسبان آنها مخزن آبی لازم بوده است. سورنا ( سورن ) يكی از سرداران بزرگ و نامدار تاريخ در زمان اشکانیان است كه سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان در بهار ۲۰۶۰ سال پیش فرماندهی كرد و روميها را كه تا آن زمان در همه جا پيروز بودند، برای اولين بار با شكستگی سخت و تاريخی روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلند بالا، با موی بلند و ظريف که پیشانی بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر میبست. وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی ( در زمان اشکانیان و ساسانیان ) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. از دیگر نامآوران این خاندان ویندهفرن است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی ایران یکی میدانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان میدهد. ژول سزار ( Julius )، پوميه ( Pompee ) و كراسوس ( crassus ) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند كه سرزمینهای پهناوری را كه به تصرف دولت روم در آمده بود، بهطور مشترک اداره میكردند. آنها در سوم اكتبر سال 56 پيش از ميلاد در نشست لوكا ( Luca ) تصميم حمله به ایران را گرفتند. كراسوس (رییس دورهای شورا) با سپاهی مركب از 42 هزار نفر از لژيونهای ورزيده روم كه خود فرماندهی آنان را بر عهده داشت به سوی ايران روانه شد و ارد (اشك سیزده هم) پادشاه اشكانی ،سورنا سردار نامی ايران را مامور جنگ با كراسوس و دفع یورش روميها كرد. افسران رومی درباره شكستشان از ايران به سنای روم چنین گزارش دادند : سورنا فرمانده ارتش ايران در اين جنگ از تاكتيك و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ايرانی با خود مشك كوچكی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار تشنگی نميشد. به پيادگان با مشكهايی كه بر شترها بار بود آب و مهمات میرساندند. سربازان ايرانی به نوبت با روش از ميدان بیرون رفته و به استراحت میپرداختند. سواران ايران توانایی تير اندازی از پشت سر را دارند. ايرانيان كمانهایی تازه اختراع كردهاند كه با آنها توانستند پای پيادگان ما را كه با سپرهای بزرگ در برابر آنها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست كرده بوديم به زمين بدوزند. ايرانيان دارای زوبينهای دوكی شكل بودند كه با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پیدرپی پرتاب میشد. شمشيرهای آنان شكننده نبود. هر واحد تنها از يك نوع سلاح استفاده میكرد و مانند ما خود را سنگين نمیكرد. سربازان ايرانی تسليم نمیشدند و تا آخرين نفس بايد میجنگیدند. اين بود كه ما شكست خورده، هفت لژيون را به طور كامل از دست داده و به چهار لژيون ديگر تلفات سنگين وارد آمد. جنگ حران كه نخستين جنگ بين ايران و روم به شمار میرود، دارای اهميت بسيار در تاريخ است زيرا روميها پس از پيروزيهای پيدرپی برای اولين بار در جنگ شكست بزرگی خوردند و اين شكست به قدرت آنان در دنيای آن روز سايه افكند و نام ايران را بار ديگر در جهان پرآوازه كرد و نام دولت پارت و شاهنشاهی اشکانی را جاودانه ساخت. پس از پيروزی سورنا بر كراسوس و شكست روم از ايران، دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزديك به يك قرن، رود فرات مرز شناخته شده بين دو كشور گرديد و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه، عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. روميها برای جلوگيری از شكستهای آينده و به پيروی از ايرانيان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بيشتری بنمايند. سورنا پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت میکردند بزیر افکند. سورنا در این هنگام بیش از 30 سال نداشت. سورنا هیچ بهرهای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه اشکانی، از قدرت و محبوبیت سورنا هراس داشت و ناجوانمردانه بجای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را به قتل رساند؛ پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع پرداخت. آریـو برزن يكی از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدونی به ايران زمين، دليرانه از سرزمين خود پاسداری كرد و در اين راه جان باخت و حماسهی «در بند پارس» را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. برخی او را از اجداد لرها يا كردها میدانند. « اسكندر » در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزی در سومين جنگ خود با ايرانيان (جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele) و شكست پايانی ايران ، بر بابل و شوش و استخر چيرگی يافت و برای دست يافتن به پارسه ، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر برای فتح پارسه سپاهيان خود را به دو بخش تقسیم كرد : در جنگ در بند پارس آخرين پاسداران ايران با شماری اندك به فرماندهی آريوبرزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدونی را ناچار به عقب نشينی نمودند. با وجود آريو برزن و پاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهيان اسكندر ازاين تنگه های كوهستاني امكان پذير نبود. از اين رو «اسكندر» به نقشه جنگی ايرانيان درجنگ ترموپيل Thermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بيراهه و گذر از راههای سخت كوهستانی خود را به پشت نگهبانان ايرانی رساند و آنان رادر محاصره گرفت. آريوبرزن با 40 سوار و 5 هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و برای ياری به پاتخت به سوی پارسه «Persepolice» شتافت ولی سپاهيانی كه به دستور « اسكندر » از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت،به پارسه دست يافته بودند. لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. بر خلاف آنچه تا به حال شنیدهایم، پرچم ایران درفش کاویانی نبود بلکه اثر ذوق کورش کبیر بود. درفش کاویان زمانی درست شد که کاوه آهنگر دودمان هر چی آدم خونخوار که اول اسمش ضحاک بود را بر باد داد. • پرچم سیاه جامگان و سرخ جامگان فقط یک رنگ داشت برای همین سلطان محمود که به پادشاهی رسید دستور داد در پرچم سیاه جامگان که طرح ذوق ابومسلم بود یک ماه طلادوزی کنند. پسرش مسعود که به حکومت رسید دستور داد به جای ماه، شیر را در پرچم قرار دهند و از این زمان بود که شیر نماد پرچم ایران شد. البته شیر در دوران باستان نماد قدرت ایرانیان بود. • در زمان خوارزمشاهیان سکه هایی زده شد که عکس خورشید بر پشت شیر بود. دلیل آن آیین مهرپرستی ایرانیان آن موقع بوده است که در این آیین « خورشید » بسیار مقدس بوده است. • شاه طهماسب صفوی چون فکر میکرد که ماه حمل با نشان گوسفند خیلی پربرکت بوده است ( چون خودش متولد ماه حمل بوده است ) گوسفند را جایگزین شیر کرد. در بقیه آن دوران پرچم ایران یک پارچه سبز با نشان شیر و خورشید بود که شیر و خورشید انواع و اقسام حالات مختلف را در این دوران داشته اند. تا این که نادر شاه به حکومت رسید. • نادر شاه چند تا پرچم داشت ولی پرچم ایران را پرچمی سه رنگ قرار داد که از رنگهای پرچم فعلی تشکیل شده بود. در این پرچم که هنوز هم 4 گوش نشده بود و مثلثی بود یک شیر بود که خورشید از پشتش طلوع می کرد و در وسط خورشید عبارت « الله الملک » به چشم می خورد. این پرچم، مادر پرچمهای جدید ایران شد. • آقا محمد خان که یک سری تغییرات اساسی در شکل پرچم انجام داد. مثلا پرچم را 4 گوش کرد و به دست شیر ایران یک شمشیر هم داد. به خاطر این که با نادر هم مخالف بود رنگ پرچم را مانند شکل زير کرد. • امیرکبیر دلبستگی ویژهای به نادرشاه داشت و به همین خاطر پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه میکرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگهای پرچم نادر را قبول کرد، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد. و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد. • بعد از انقلاب مشروطه در مجلس برای رفع مخالفت روحانیون که استفاده از عکس را حرام می دانستند نمایندگان، شیر را نماد حضرت علی اعلام کردند. مشخص است که دیگر هیچ ایرانی جرات نداشت با نشان حضرت علی مخالفت کند. پس به دست شیر یک شمشیر نیز داده شد. • بعد از انقلاب پرچم ایران دچار تغییراتی شد. این پرچم طولش یک و نیم برابر عرضش است. 22 بار الله اکبر در حاشیه ها دارد. یک هیئت 18 نفره این طرح را که توسط حمید ندیمی طراحی شده است تایید کرده اند. رنگ پرچم : درباره رنگ پرچم هم که می شود هر برداشتی کرد ولی کلا این ترتیب زیر از همه معتبرتر است:
البته می توانید برای این که بفهمید این سه رنگ در پرچم ایران چقدر قدمت دارند، به عکس روی این دیوار که از دوران هخامنشی بجای مانده است و به عنوان پرچم اهورا ( فروهر ) است و الان در موزه لوور نگهداری می شود توجه کنید. |
|